صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

سیزدهبهدر - به قول ویکیپدیا

داشتم دقّت میکردم که واسه ما هم دیگه داره « سیزده به در تو خونه موندن » روتین میشه. الان دقیقاْ پنج ساله اوضاع به همین منواله. اون از دوشنبه 13 فروردین ماه سال 1386 تا سال بعدش  سه شنبه 13 فروردین ماه سال 1387 که یکی از بهترین سیزده به در های زندگیم بود، تا همین امسال که باز هم تو خونه داره میگذره...

یه پیک نوروزی هم نداریم بشینیم حل کنیم به خدا.

شکار

برای مشاهده ی عکس با سایز واقعی بر روی آن کلیک کنید

شکار - پدرام اعظم پناه

فروردین ۱۳۹۰

مادرم گاهی 3

 آخرای شب، با عجله رسیدم دم در د س ت ش و ی ی، مامانم داشت دستاشو میشست...


حول حولکی و این پا اون پا کنان گفتم : مامان بدو بدو زود دمپایی ها رو در آر دارم م****م تو خودم. از صبح تا حالا نَ***م!...

مامانم خیلی خون سرد یه نگاهی به من کرد و دمپایی هاش رو در آورد و گفت : بیا برو از حالا تا صبح بِ**ن!


پ.ن : مادرم گاهی 1 و 2 را اینجا بخوانید...


( از اونجایی که ما بی هدف زیاد همدیگه رو در طول روز نمیبینیم، اکثر مکالمات کوتاه روزانمون یا دم در خونست یا دم در د س ت ش و ی ی )

این روزها...

  این روز ها فقط میگذره...

  ذوقی واسه تکراری کلیشه ی نوروز و هفت سین و ماهی قرمز و شب بو و لباس نو ندارم. چهارشنبه سوری امسال هم احتمالاً، مثل سال پیش با چندین دعوت پیامک (نامه)، سر کار و کلاس خواهم بود...


  مفید نیستم، اصلاً! شش ماهی هست که شکم میپرورونم. تا الان که در کل، به جز جاده خاکی هاش راه گوسفندان قبلی رو طی کردم. فکر کنم دوسال آینده رو هم باید همین راه رو ادامه بدم تا بتونم بکَنَم. باید و میخوام برم سربازی اما اوضاع زندگی پا نمیده، آروم نیست. بهانم پروژه ی پایانیم بود. الان بهونه ندارم.

  امسال سال خیلی گَندی بود. غلط کرد اونی که گفت : "سالی که نکوست، از بهارش پیداست".

هوا هم دیگه ا س ه ا ل ی شده! شُل کن سفت کن بارون میاد. ساعت 3:30 نوبت آرایشگاه دارم باید برم. بیشتر از این هم حوصله ی نوشتن ندارم...

  فقط یه چیز یادت باشه:

در ذهن خود یک مهر بزرگ
باطل شد
داشته باش!...
عکس را با اندازه ی واقعی ببینید (۱:۱)
پدرام اعظم پناه - پارک ناژوان اصفهان

سوT

راستش میدونید، من اسم و فامیل آدمهای که واسم مهم نیستند تو ذهنم نمیمونه خانمـــِـــه ه... ببخشید، فامیلتون خاطرم نیست!

من ماهیم! نهنگم...

عکس را با اندازه ی واقعی ببینید (۱:۱)

پدرام اعظم پناه - کوه صفه اصفهان

۳ آبان ۱۳۸۹ - عکاس : امین کنعانی

استخر مردونه

دیروز بعد از سالها قسمت شد تنها رفتم استخر. چقدر ملت رو اعصابند...


  • استخر 

همچین شنا میکنه انگار صد ساله تو یه جزیره گیر کرده حالا کشتی دیده. شلپ شولوپ، خوشحال خوشحال، شلنگ تخته میندازه فکر میکنه داره شنا میکنه. یه جوری نفس می گیره حس میکنی کل اکسیژن استخر مصرف شد! لابد پیش خودش حس ورزش و ورزش کار بودن و اینا هم بهش دست میده. به خدا الان باهاش مصاحبه کنی یک ساعت میتونه در باره ی فواید شنا برات صحبت کنه...


ازون ور یکیو میبینی جو تمیزی و آب و اینا گرفته، مرتیکه چندش. یه پاش تو آبه، تکیه بدنش هم رو اون دستشه که سمت اون پاشه که تو آبه. اون یکی پاشم بالاست، رو لبه ی استخر. یه جوری دست میکشه لا انگشتای پاش که انگار اَن وسطشه! خب نکن، اه...


اون یکی تُف میکنی تو راه آب های کنار استخر، تازه بعدش واسه رعایت تمیزی، خیر سرش، آب میریزه روش که بِره. تازه دورو ورش رو هم نگاه میکنه فکر میکنه خودش که هیچکس رو نمیبینه، هیچکس دیگه هم اونو نمیبینه. کبک...



  • سونا بخار 

پا میشی میری سونا بخار. دست نکش به بدنت خب! یارو تو عمرش کِش نیومده، حالا فکر میکنه چون دورش بُخاره، اگه کششی کار کنه بیشتر کش میاد! برادرم، پدر جان، مگه مجبوری؟ الان میشکنی خب! میخوای همون دست بکش به بدنت! دو نفر اونطرف تر داند همدیگه رو ماساژ میدن. لای این پشمها فقط چرک بدن کم بود. اون ماشاژ گیرنده هم فکر میکنه هرچی بیشتر دردش بیاد، بیشتر ماساژ دات کام. ( میدونم که میفهمی چی میگم ) آه و اوهی میکنه اون زیر...



  • سونا خشک

میری سُنا خشک. قو نمیپره! میدونی چرا؟ چون چیزی که اینا رو جو گیر کنه توش نیست!



  • جکوزی

جکوزی! طرف یه شکم داره اندازه دَبه ییلاق. تو نافش یه توپ پینگ پنگ راحت جامیشه! خب آخه داداشم، چرا فکر کردی تو یه ربع این عذاب الهی آب میشه؟ اندازه یک زنِ هشت ماه و دو هفته ای فقط چربی رو شکم و دستگیره های عشقته. حد اقل قَب قَبت رو بگیر جلو فشار آب که بیشتر تو چشمه. ولله بسه دیگه. پاشو برو اونور، اون یارو یک ساعت لبه ی جکوزی نشسته منتظره شکم شما آب شه بلکه پاشی...



  • آب سرد

از جکوزی در میاد، شلپ میپره تو آب سرد! ( خودم میدنم دوست داره! اما من الان عصبیم :دی )

 


  • دوش

میری زیر دوش! آقا دست نکن تو شرتت! حالا دست میکنی تو شرتت دیگه نگاه نکن. حالا نگاه بکن، دیگه به چی دقت میکنی؟ حالم به هم خورد. همچین دستشو تکون میده تو شرتش انگار داره آش پشت پا هم میرنه! به خدا این مایو دیگه بیشتر از این کش نمیاد! استخر با حموم فرق داره...



  • رخت کن

حالم بده بعد شاید بقیش رو نوشتم. فقط خدا به داد استخر ز ن ا ن ه برسه...

یادگاری...

خب چشمت دراد سر کلاسات برو که الان مجبور نشی نوبت دندون پزشکیت رو ول کنی بیای کلاسای مالتی مدیا...