صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

اگه خارج خوب نیست، برگرد!

از احمقانه‌ترین جملاتی که این روز‌ها زیاد می‌بینم اینه:

اگه خوب نیست برگرد! اگه خوب نیست برو!

چطور متوجّه نمی‌شید، که اولاً خوب و بد نسبیه و دوماً هر جایی از این نقطه‌ی کره‌ی خاکی که زندگی کنی، هم نکات خوب و مثبت داره، هم عیب و ایراداتی…

مثل اینکه یه نفر به هر دلیلی ماشین بنزینیشو بذاره تو پارکینگ، یه ماشین الکتریک بخره! بعد بیاد مثلاً بگه: «این ماشینای الکتریک بدیش اینه که همه جا نمیشه شارژش کرد»! بعد تو در جوابش بگی: «اگه خوب نیست برو همون ماشین بنزینیتو رو سوار شو»! چرا نمیفهمید اون یه انتقادی به ماشین الکتریکش کرده و مشکلش باهاش در حدی نیست که دلش بخواد ماشین بنزینیش رو سوار شه! اگه میخواست سوارش بشه که اینو نمیخرید! حتماً یه مشکلات دیگه‌ای با ماشین بنزینیش داشته که رفته اینو خریده! مشکلاتی که شاید به ذهن تو هم نرسیده باشه! مثلاً در راستانی جنگیدن با گرمایش جهانی و سوزوندن سوخت‌های فسیلی! یا نه، بخاطر اینکه ماشین‌های بنزینی سر و صدای زیادی تولید می‌کنند، و در مقابل توی یه ماشین الکتریک، بخاطر سکوت موتورش، میشه از موزیک لذّت بیشتری برد!


داستان خیلی از مهاجرا هم همینه! ما مهاجرت نکردم که خورد و خوراک بهتری داشته باشیم، توی ایران هم غذای خوب هست! ما مهاجرت نکردیم که دیسکو بار رو به تفریحاتمون اضافه کینم، اونو ترکیه هم می‌شد رفت! اصن نمیرفتیمم نمی‌مردیم! ما مهاجرت نکردیم که موبایل اپل و ماشین بنز بخریم، بالاخره تو ایران یه ماشینی بود که به مقصد برسونتمون و سوارشیم شیم! ما مهاجرت نکردیم که…


ما مهاجرت کردیم، چون مثل خیلی از شماها که مهاجرت نکردید، حق خودمون می‌دونستیم که یه زندگی در سطح جهانی و بین‌المللی رو تجربه کنیم! بتونیم مثل همه‌ی آدمای دنیا، با مسترکارتمون به صورت خیلی قانونی سابسکریپشن مثلاً متفلیکس رو بخریم و فیلم مورد علاقمون رو استریم کنیم! ما مهاجرت کردیم که بتونیم مثل همه‌ی آدمای دنیا، روی اقتصادمون حساب کنیم، برنامه ریزی کنیم و اهدافمون رو دنبال کنیم! لپ‌تاپ و موبایلی رو هم که میخریم از نمایندگیش و با خدمات و گارانتی شرکت سازندش بخریم!  ما مهاجرت کردیم که  دنیا رو بگردیم، بتونیم روی پاسپورتمون حساب کنیم، که از روی علاقمون مقصد سفر بعدیمون رو انتخاب کنیم! ما مهاجرت کردیم که…


تا صبح میتونم واست از خوبی‌های ایران بگم! از آب و هوا و طبیعتش بگیر تا منابع طبیعیش! از فرهنگ و سنّت‌ها و تاریخش بگیر تا زندگی در شبش! از همکلاسیا و دوستایی که از بچگّی تا حالا ساختی، تا خانواده و زبان و در نهایت مفهوم خونه! 


ولی تا همون صبح هم می‌تونیم از بدیاش بگم! 

به همین صورت تا خود صبح می‌تونم از بدی و خوبی‌های مهاجرت بگم واست!


ما اگه رفتیم، اولاً لحظه شماری می‌کنیم بر‌ می‌گردیم، دوماً رفتیم که در حرکت باشیم، در سکون نگندیم و تمام!

کار با فلز


مشاهده اینفوگرافیک کار با فلز

رمز عبور : SmartShow  (به بزرگی و کوچکی حروف دقّت کن)

داستان کشاورزی


مشاهده اینفوگرافیک داستان کشاورزی

رمز عبور : SmartShow  (به بزرگی و کوچکی حروف دقّت کن)

بالانس کار و زندگی؟

موضوعی که چند ساله خیلی بهش توجّه می‌شه (مخصوصاً بعد از انقلاب صنعتی، که مفهوم «کارمند» یا همون «فروختن زمان» در ازای «پول» خیلی بیشتر مطرح شد!) موضوع بالانس کار و زندگیه! Life work balance! تعادل بین کار و زندگی…

در مورد این موضوع، خیلی از صاحب نظرا اضهاراتی داشتند، که خیلیاش خیلی تاثیر گذاره، و می‌تونه دید خوبی نسبت به این موضوع بهتون بده!

این موضوع انقدر مورد توجّه شده، که حتی یه سریال خیلی خوب به اسم «جدایی، یا انفاصل»، هم در موردش ساخته شده! به انگلیسی Severance! توی این سریال آدمایی رو می‌بینید، که به امید رسیدن به رویای تعادل کار و زندگی، حاضر می‌شن «حافظه‌»ی خودشون رو با یه عمل جراحی یه جوری تفکیک کنند، که وقتی وارد محل کارشون می‌شن چیزی از دنیای بیرون از کار (زندگی) یادشون نیاد، و برعکس! یعنی وقتی دارن زندگی می‌کنند، چیزی از کار و محیط کاری و همکاراشون یادشون نیاد! سریال جالبیه، پیشنهاد می‌کنم ببینیدش! اسپویلش نکردم، این توضیحات رو توی توضیحات خود فیلم هم می‌تونید بخونید…

مخصوصاً توی دنیای مدرن امروزی، که خیایا توی خونه‌هاشون و به صورت ریموت کار می‌کنن! روزگاری که انسان‌ها مستقل‌تر دارن زندگی می‌کنند، و توی اغلب کشور‌های دنیا، افراد بلافاصله بعد از ۱۸ سالگی به این موضوع حداقل فکر می‌کنند!

ولی چیزی که من دوس دارم به همه‌ی این اظهار نظر‌ها و فیلم و سریال‌ها اضافه کنم، اینه: که بیاید تعریف کار و زندگی رو عوض کنید! چه طوری؟ دوتا باکس توی ذهنتون درست کنید، و اسم یکیشو بذارید «کار» و اسم اون یکیشو بذارید «زندگی» تا بهتون بگم!

باکس کار رو باز کنید، تا یه بار دیگه تعریفش کنیم! از الآن دوباره بگم، این تعریف با مفهومی که همه از کار و زندگی دارن یه مقداری متفاوته! پس از قبل تعریفی با خودتون ازش نداشته باشید! تا با هم تعریفش کنیم…

هر شخصی، یه سری وعده‌هایی به دنیا داره! مثلاً این که شما از خواب بیدار بشید، صبحونت بخورید، به خودتون رسیدگی کنید تا آماده‌ی شروع یه روز خوب بشید، وعده‌ی شما به دنیا، که شما هم جزوی از اون هستیده! در واقع توی این تعریف منظور از «وعده‌ی شما به دنیا» هر فکر و عملیه که تاثیر شما روی خودتون و محیط اطرافتون باشه! بیاید اسم این وعده‌های شما به دنیا رو بذاریم «کار»! توی این تایم «شما» باید برای خودتون یا دنیاتون، یه کاری کنید! که معمولاً هم اون کار چه فیزیکی چه منتالی انرژی بره و به قول برایان تریسی، به فرم یه قورباغه‌ای باشه که شما مجبورید قورتش بدید! با این دیدگاه حتی ورزش کردن برای انسان هم جزو کاره! کی حالشو داره روی تردمیل یا توی پارک بدوه، یا بره مفت و مجانی که نه، حتی پول بده دمبل جابجا کنه!

بیاید باکس کار رو ببندیم، و بریم سراغ باکس زندگی، و زندگی رو دوباره تعریف کنیم! درسته که توی تعریفی که ما از زندگی داریم، کار جزوی از زندگه، ولی قرار شد در مورد تعادل بین کار و زندگی حرف بزنیم! با همین خاطره که می‌خوام «زندگی» رو یه جوری تعریف کنم، که باکسش از کار جدا باشه…

باکس زندگی رو باز کنید!

از اونجایی که هیچ رابطه‌ای یه طرفش به مفت نمی‌ارزع، یه سری وعده‌هایی هم دنیا به شما داره! یعنی تاثیری که «شما» از دنیا می‌پذیرید! مثلاً وقتی شما یه غذایی رو با اشتها می‌خوردید، دارید یه چیزی از دنیای اطرافتون می‌گیرید، که برای شما خوش‌آیند و لذّت بخشه! مثل زمانی که نشتید یه فیلم می‌بینید، با دوستاتون میگید میخندید، اینستاگرام رو بالا و پایین می‌کنید، حتّی یه چرت میزنید! بیاید اسم وعده‌هایی که دنیا به ما داره رو هم بذاریم «زندگی»! چیزایی که دیگه غورباغه نیستند، خود لذّتند! اصن کار می‌کنیم، که این لذّت رو تجربه کنیم! میرید روی تردمیل یا توی پارک میدوید، که خوش هیکل و سالم باشید که از وعده‌های دنیا لذّت ببرید…

باکس زندگی رو هم ببندید! ولی یادتون باشه، که سختی و آسونی، درد و لذّت، نسبی و برای هر شخصی متفاوته!

اینجوری واسه شخصی مثل من، غذا پختن میشه کار ولی غذا خوردن میشه زندگی! شاید واسه شما غذا پختن لذّت بخش باشه! ورزش کردن ممکنه برای شما لذّت بخش باشه، ولی واسه من کاره! اما واسه جفتمون، لذّت بردن از سلامتی و هیکل خوبمون، زندگیه! خب می‌دونید که، شما حداقل باید تا وقتی که فانکشنال هستید و می‌تونید، یک سوم زندگیتون رو کار کنید، تا بتونید زندگی کنید! جایی که شما کار کردن رو کنار می‌ذارید، شک نکنید که یه جورایی و با زبون بی زبونی، زندگی رو هم کنار میذارید!

چیزی که باید در مورد بالانس کار و زندگی بدونید اینه، که بتونید زمانی که خواب نیستید رو به دو قسمت تقسیم کنید! کار و زندگی! و زمانی که برای هر کدوم می‌ذارید رو مدیریّت کنید! از زمان کارتون پول هم در بیارید، و برای زمان زندگیتون درست خرجش کنید! و تا جایی که میتونید سعی کنید امور مالیتون رو با آموزش مدیریت کنید، که بتونید از تایم کارتون کم کنید و به تایم زندگیتون اضافه کنید.

و ‌در نهایت تصمیمای مهم زندگیتون رو با فیلبانتون برای کارتون بگیرید! و لذّت‌های بزرگ زندگیتون رو هم با فیلتون برای زندگیتون ببرید…

نیاکان انسان


مشاهده اینفوگرافیک عصر دایناسورها

رمز عبور : SmartShow  (به بزرگی و کوچکی حروف دقّت کن)

موتور‌های پرنده

قبلاً هم گفتم! درسته که به نظرم «درون‌ها» جزو تکنویوژی‌هایی هستند که آینده رو در اختیار دارن، ولی برای «درون سواری» ما آذم‌ها، به نظرم هنوز خیلی زوده! موتور پرنده و ماشین پرنده زیاد ساخته شده و می‌شه! ولی چون خیلی چیزا هست که باید یه فکری به حالشون بشه، هنوز برای دیدن ترافیک هوایی قانون گذاری شده توسط نسل بشر، امنیت کافی برای حمل و نقل با این پرنده‌های جذاب وجود نداره!

البته اگه از آلودگی صوتی و محل‌های فرود و پارک و بقیه‌ی مشکلات این مدلی بگذریم…

البته من فرض می‌کنم که با پیشرفت سورپرایز کننده‌ی «هوش مصنوعی» مخصوصاً تو سالهای اخیر، دولت‌ها اینقدر باهوش باشند که از این فرصت برای قانون‌گذاری وسایل نقلیه‌ی پرنده برای بالا بردن ایمنی سرنشین‌ها استفاده کنند تا کم‌کم مشکلات دیگه‌ای که بهشون اشاره کردم هم یه شکل و ریخت قابل قبولی به خودشون بگیرن…