ما نسلی هستیم که مهمترین حرفهای زندگیمان را نگفتیم، تایپ کردیم!
درباره پدرام اعظمپناه
نام و نشان: پدرام اعظمپناه | شهرت: پدرو پناه ᴾᴱᴰᴿᴼ | زادگاه: مرداویج، اصفهان، ایران | زادروز: بیستوهشتمین روز از تیرماه سالی در دههی شصت خورشیدی، ساعت ۲:۲۰ پیش از نیستی آفتاب | آموختهها: دیپلم ریاضی-فیزیک، مهندس فناوری اطلاعات، کارشناس ارشد رشته معماریکامپیوتر دانشگاه شهید بهشتی | کار و پیشه: مدرس زبان انگلیسی، مشاور IT | خوی و منش: تعریف از خود میشه! | دین: انسانیت | مذهب: منطق | ملّیت: زمینی | زبان: دراز...
ادامه...
نظرسنجی
آیا از مشکلات (مثلاً قطعی برق در ایران) جوک ساختن اشتباهه؟
کمپینگ در سوئد، کونگزبکا، سَرو
یه ساحل ماسهای بسیار زیبا در نزدیکی گوتنبرگ، که به دلیل فاصلش از مرکز شهر، خیلی خلوت و دست نخورده باقی مونده. آب دریاش شفافه و جون میده واسه اسنورکلینگ! پر از صدف و خرچنگ و عروس دریاییه، عالیه واسه آب تنی و آفتاب گرفتن...
اینستاگرام پدرام اعظمپناه (پدرو پناه)
توی اینستاگرامم، میتونید زندگی شخصی و مهاجرتی من توی سوئد رو دنبال کنید. هایلایتهای صفحرو ببینید، و لایک و کامنت و فالو یادتون نره…
حس خوب میتونه توی ۵ ثانیه و ۳۶۰ درجه خلاصه بشه! کدوم ایدئولوژی میتونه مقابل زیباییه این لذّت گذرا سر خم نکنه؟
Feeling good can be summed up into five seconds and 360 degrees! Whichever ideology can resist bowing its head down confronting this transient pleasure?
اروپاییها توی عکس و فیلمایی که من از ایران ازشون میدیدیم، خیلی شیکتر و خوشتیپتر و با کلاستر از اون چیزی که در واقعیّت هستند، به نظر میومدن! نمیدونم سر چشمهی این تفکر از کجا میومد، ولی حدس میزنم دلیلش این باشه که، چند صد ساله همهی چیزای خوب و جدید و هیجان انگیز از غرب اومده به شرق! هنوز هم همینطوره! پس لابد آدماش هم به همون اندازه، باید آدمهای بهتری باشن...
Europeans in photos and movies that I’d seen of them from back in Iran, looked way chicer, much more handsome, and high-class than what they actually are, in reality! I don’t know where this notion came from, but I guess the reason is that, isn’t been centuries that all the exciting, new and good stuff have come from West to East! It’s still the same! So probably the people should be equally better people, as well!
ولی خب، از نزدیک این جوری نیست. حداقّل میتونم بگم، از یه جایی به بعد دیگه اینجوری نیست! الآن آدمای مو بِلُنْد و سرخ و سفید اروپایی هم مثل آدمای مو سیاه قارهی خودمون آسیا، به چشمم خیلی آشنا و عادی شدن! هیچ نژادی واسم نسبت به نژاد دیگهای برتر نیست، حتّی ظاهری!
But, well… it’s not like that from up close. At least It’s not like that from some point on, I can say. Now, blond, white and red Europeans, look so familiar and typical to my eyes, just like black-haired people of our own continent, Asia. It’s been long that, no race is superior to the other, even apparently, to me!
در حدّی که وقتی تو خیابون یه آدم کلّه بلوند میبینم، میتونم در مورد شخصیّت، علایق، تحصیلات، خانواده و کلاً لافاستایلش یه حدسایی بزنم! کاری که قبلاً نمیتونستم انجام بدم! جدیداً این قضیه رو توی شهر کازماپولیتنی مثل گوتنبرگ میتونم به تمام رنگها و ملیّتهای دیگه تامیم بدم و هر شخصی رو یه جایی از این کرّهی خاکی تصور کنم. مثلاً قبلاً همهی سیاها واسم سیاه بودن، الآن سیاهای سومالی و نیجریه و اریتره واسم با هم فرق دارن. و هر چی بیشتر فرق آدمارو با هم میفهمم، شباهاتهاشون واسم پر رنگتر میشه.
Insofar as, when I see a blond-headed person in the street, I can make some guesses about their personality, interests, education, family and generally their lifestyle. Something that I was not able to do before. Recently, in a cosmopolitan city like Gothenburg, I can generalize that to all the colors and nationalities, and imagine each person somewhere on this planet Earth. For instance, all the “black” where just black to me, now the “black” from Somalia, Nigeria and Eritrea differ to me! And the more I realize the difference between people, the more their similarities become bolder, to me!
تناقض شیرینی که توی این تفاوتها هست، با یه مهندسی معکوس ساده و فلش بک زدن به قبل از زمانی که «اروپا» و «آسیا» معنی داشت، به یه هارمونی و حس مشترک تبدیل میشده و دیگه چارهای واسم نمیمونه جز اینکه به همشون به چشم یه «گونهی جانوری» به نام «انسان» نگاه کنم! درست مثل وقتی از «گاو» حرف میزنیم! دوباره از سادگی، به پیچیدگی، و نزول به سادگی دوّم!
The sweet contradiction existing in these differences, with a simple reverse engineering and a flashback to before “Europe” and “Asia” carried out any meaning, turns into a harmony and a mutual common sense and leaves me with no choice but to look at them all as “one species” called “Human”. Just like when we talk about “cows”. Again from simplicity, to complexity and descending to the second simplicity.
سادگی یعنی برای کسی که هنوز با «گاو هایلند» آشنا نشده، فرقی نداره رنگ و مدل موی «گاو» چی باشه! گاو، گاوه! پیچیدگی یعنی وقتی با انواع گاو آشنا میشی، تفاوتهاشون رو میبینی! و سادگی دوم یعنی وقتی همه مدل گاو رو شناختی، دوباره گاو واست میشه همون گاو اول!
The first simplicity means, for one who hasn’t become familiar with “Highland Cow”, doesn’t really matter what color or style the Cow’s hair is, “Cow” is just “Cow”! Complexity means, when you become familiar with all kinds of Cows, you see the differences, and when you become familiar with all types of cows again “Cow” becomes the first “Cow”!
سادگی!
Simplicity
توی پستهای بعدی، شمارو با «گاو هایلند» آشنا خواهم کرد!
من از یه #مهاجر چند تا سوال میپرسم، سوالام ممکنه خصوصی باشن که دوست مهاجرمون، در جواب هر سوالی که دوست نداشت پاسخ بدید به من میگه: «به تو چه»! به همین شیکی...
من سعی میکنم سوالایی که آدمای مختلف از یه مهاجر میپرسند رو، یه بار برای همیشه از مهاجرهای مختلف و در سنین و شرایط مختلف بپرسم، و اون دوستمون میتونه در جواب سوالایی که در آینده ازش میپرسن، ویدئوی خودش رو بفرسته و بگه همهی جوابهام به سوالات اینجا هست!
هدف در درجهی اول اطلاع رسانی به کسانیه که هزار و یک سوال از یه مهاجر دارند و در درجهی دوم به دوستان کنجکاومون، خیلی مودبانه بگیم که: یک مهاجر الزاماً وکیل مهاجرت نیست!
توی کامنتا بنویسید دوس دارید با مهاجرهای کدوم کشورها بیشتر صحبت کنیم...
یه مصاحبهی ریز داشتیم با «رادیو پیام»، که حدود سی، چهل دقیقه، با دوست خوب و عزیزم، «حمید شجاع»، گپ دوستانهای زدیم، که شنیدنش خالی از لطف نیست...
موضوع اصلی این مصاحبه، «هپی گوتنبرگ» بود، که خب یه جاهایی به مسیرهای دیگهای هم کشیده شد، که یکم شوکّه کننده بود و انتظار نمیرفت. (حتماً تا آخر ببینید!)
اگه دوست دارید بدونید «هپی گوتنبرگ» چه طوری شروع شد، داستان «مافیا» و «گنج در گوتنبرگ» چیه، «ولکام هموطن» چی بود و گروه «کی میدونه؟»، کارش چیه، پیشنهاد میکنم این مصاحبهی «پدرو» از «هپی گوتنبرگ» رو با آقای «حمید شجاع» از «رادیو پیام گوتنبرگ»، از دست ندید!...
رادیو پیام گوتنبرگ رو میتونید به صورت آنلاین، از وبسایتشون گوش بدید، و از همین طریق میتونید به آرشیو برنامههاشون هم دسترسی داشته باشید...
کانال تلگرامی «هپی گوتنبرگ» رو به دوستاتون معرفی کنید، سوالاتون رو توی گروه «کی میدونه؟» بپرسید و اگه جواب سوالی رو میدونید، از بقیه دریغ نکنید...
این مستند جدیدترین پروژهی ویدئویی منه، که آپریل ۲۰۲۱ فیلمبرداری شد و امروز، ۳ مای ۲۰۲۱ روی یوتوب و اینستاگرام من آپلود شد...
این مستند ۱۱ دقیقهای، (Ako’s Documentary) زندگی تحصیلی و هنری «آکو» رو، در کشور سوئد و شهری به اسم «یونگشیله» (Ljungskile) به تصویر میکشه. توی این مستند با مدرسهای که «آکو» توش درس میخونه (به سوئدی Ljungskile folkhögskola) و نحوهی درس خوندن یه دانشآموز رشتهی موزیک آشنا میشید.
در ضمن آکو توی این مستند، اولّین کار حرفهایش رو به اسم «اَوین»، که به زبان «کُردی» خونده، معرفی میکنه و امیدواره که مورد استقبال مخاطبینش قرار بگیره. اینجوری وقتی آکو گنده شد و به یه موزیسین و خوانندهی حرفهای تبدیل شد، میتونم کلاس بذارم و بگم اولین کارش از طریق ویدئویی که من ساختم معرفی شد...
در طول ساختن این ویدئو، شخصاً واسهی من جایگاه یه دانشآموزِ رشتهی موزیک در کشور «سوئد» خیلی جالب بود. از نحوهی برخورد معلمها با دانشآموزا، تا فرصتهایی که برای دانشآموزا پیش میارن! دیدن این مستند رو به همهی کسایی که عشق موزیک هستند، پیشنهاد میکنم.
برای ساختن این مستند دو سه بار از «گوتنبرگ» (Gothenburg) به «یونگشیله» (Ljungskile) و مدرسهی آکو اینا رفتم و واقعاً از این شهر کوچیک لذّت بردم. اگه سوئد و مخصوصاً «گوتنبرگ» زندگی میکنید، به شدّت پیشنهاد میکنم این شهر رو از نزدیک ببینید...
پ.ن: ۱. «یونگشیله» یه شهر کم جمعیت و توریستی در ۷۰ کیلومتری شمال شهر گوتنبرگه، که در بخش اودوالا یا Uddevalla قرار داره و فقط حدود ۴۰۰۰ نفر جمعیّت داره.
کافیه اسم این شهرو رو به انگلیسی یا سوئدی گوگل کنید تا متوجّه بشید راجع به چه نوع زیبایی، حرف میزنیم...
۲. یوتوب و اینستاگرام من رو برای دیدن کارهای بعدی، سابسکرایب و فالو کنید...
Martin Callermo Torun Elgebäck Martin Fredriksson Bengt Niklasson Erik Malmhav Annika Falk Ingalill Rydén Maria Landén Fia Saarinen Annsofi Öhman Janne Axelsson Jan Johansson Malin Lawson Kicki Karlsson Erik Malmhav Lars Lindstein Kirsti V Schakonat Helena Stenbäck Suzanne Wiklund Nyman Helena Ulinder Olle Jörsved Susanne Fjällemark Linn Gunnarsdotter Martin Homer Gudrun Romeborn Caroline Shams Hakimi Radka Pekarova Åke Arvidsson Jennie Majberger Wiedel Katarina Petersén Nielsen Ellen Ahinko Andersson Elisabeth Cederblad Stefan Johansson Christer Brodén Hans Grundberg Ingalill Rydén Pelle Tärnström Perra Andersson Sandra Svensson Carina Heed Anki Ramnelid Annsofi Öhman Anders Sundman Håkan Hellmér Håkan Wesselhoff Monica Larsson Annika Karlsson Anna Dahl www.ljungskile.org
همیشه از بچگی واسم سوال بود، که چرا روی جعبهی کبریتی که بزرگترا میگن خطرناکه، نوشتن بی خطر! حتّی یادمه یه بار فکر کردم ممکنه در حدّی بی خطر باشه که نشه باش کسی رو سوزوند، و یه تاول آبدار گنده تا چند روز روی انگشت رفیق دوران بچّگیم کاشتم...
عذاب وجدانش تا همین چند سال پیش باهام بود تا اینکه جواب سوالمو به صورت خیلی اتفاقی بعد از ۳۰ سال، لابلای اطلاعاتی که ریزه ریزه دارم راجع به گوتنبرگ جمع میکنم، گرفتم.
یه روز توی سال ۱۸۴۴ یه مخترع سوئدی به اسم «گوستاو اِریک باش»، نمیدونم زخم خوردهی چه حادثهای بوده که دلش انقدر از دست کبریتایی که ممکن بود به صورت ناگهانی آتیش بگیره پر بوده که تصمیم میگیره یه کبریت بی خطری اختراع کنه خود به خود آتیش نگیره نشه...
من تو بچّگی هیچوقت فکر نمیکردم که مقصر اون تاول روی انگشت دست دوستم، من نبودم! بلکه مخترعین قبلی کبریت بودن، که کبریت رو انقدر خطرناک اختراع کردن که گوستاو فکر کنه کبریتایی که اون اختراع کرده، بیخطره و که این فکر شوم به ذهن من خطور کنه و اینجوری شیطون گولم بزنه...
البته این قضیه هیچ چیزی از ارزشهای گوستاو سوئدی کم نمیکنه. اصلاً هدف از این پست بیشتر معرفی گوستاو و تشکر از اختراعش بود. قطعاً اگه قوطی کبریت توی کابینت آشپز خونه یهویی آتیش بگیره خیلی خطرناکه! واقعاً دستش درد نکنه! به قول یکی از دوستامون، دنیا میخواست یه همچین کبریتایی...
تا اینجا بدونید مخترع کبریت بیخطر، گوستاو اریک باشه سوئدیه! یه امتیاز مثبت برای سوئد. قطعاً این تازه اولشه، به بدیهاش هم میرسیم...
توی پستهای بعدی، پردههای اسرار بیشتری از اطلاعاتی که ریزه ریزه دارم در مورد گوتنبرگ جمعآوری میکنم بر خواهم داشت...