ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
نه دلم که دلبری دارد
نه دلی که دلبرش باشم
نه عذاب عشق را هرگز
به دو چشم خویشتن دیدم
نه ثواب عاشقی هرگز
بوجود خویشتن یابم
منم آن پروانه ی آزاد
که نه شمعی به برش دیده
نه آن گل را که شبنم ها
به گلبرگش بیاویخته
منم آن نسیم آزادی
که نه پیغامی به خود دارم
و نه هرگز عابری بودم
به در کشته ی معشوقی
منم آن آزاده ی آزاد
که نه در بند قفسم اینجا
و نه در قید هوا هرجا
ولی آنم که دلبری دارد
همه دلبران عاشقان درگاهش
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد.
نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم،
چه خواهد ساخت.
ولی بسیار مشتاقم،
که از خاک گلویم سوتکی سازد.
گلویم سوتکی باشد.
بدست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او
یکریز و پی در پی،
دم خویش را بر گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند در من،
سکوت مرگ بارم را...
کلی واسه این وبلاگ قالب ساختم و واسه قالب ها وقت گذاشتم و بی خوابی کشیدم...
ولی دیدم هیچی مثل سادگی نیست.
یه مدت خوره مارک بودم. اوف که چقدر آدیداس خریدم.
ولی حالا به همین نتیجه رسیدم که چند خط بالا تر کفتم...
مخلص هر چی آدم سادی زیم هست هستیم