ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
امروز رو مبل لمیده بودم که چشمم به یه کتاب رباعیات خیام خیلی نفیس رو میز افتاد. چند روز پیششم یکی از دوستام به نام محمّد خیلدار که از کرج اومده بود بهم یه کتاب رباعیات خیام هدیه داده بود. یکی دو ساعت قبلش هم تو اَپل استور چشمم به اپلیکیشن رباعیات خیام افتاده بود. خلاصه دیدم کائنات بدجوری پیله کرده به ما که رباعیات خیام بخون. منم گزینهی آخر رو دانلود کردم و شروع کردم به خوندن.
انقدر باهاش حال کردم که تو یکی دو ساعت فکر کنم نصف شعراش رو خوندم و به این نتیجه رسیدم که اگه خیام الان زنده بود یا حتماً به شیشه و کراک و کوکائین کشیده میشد و یا احتمالاً به جرم ارتداد اعدام شده بود. خلاصه سرنوشت خوبی در انتظارش نبود، همون بهتر که به قول خودش کوزه شد.
برخیز و بیا بتا برای دل ما / حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم / زان پیش که کوزهها کنند از گل ما
تا اونجائی که من فهمیدم، خیّام یه آدم بیخیالِ دائمالخمر بوده که تِپ و توپ می میزده و چِت میکرده و شعر میگفته. بنده خدا دائم هم تو کف یار بوده. انقدر بیخیال و شیرازی بوده که خودشم تو خلقت خودش مونده بوده. یه جا میگه:
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا / چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک / نقاش ازل بهر چه آراست مرا
به جز مِی ناب چیزی تو مخش نبوده کلاً، من موندم کی به ریاضیات و فلسفه و نجومش میرسیده ذلیل مرده. یه جا اصلاً مونده که چرا این می فروشها می رو میفروشند؟اصلاً میفروشند که چی بخرند بهتر از می؟
تا زهره و مه در آسمان گشت پدید / بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید
من در عجبم ز میفروشان کایشان / به زانکه فروشند چه خواهند خرید
اعتقاد معتقاد هم که یُخ! نه به قرآن اعتقاد داشته، نه به بهشت و جهنم. امّا به روح اعتقاد داشته...
دریاب که از روح جدا خواهی رفت / در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمدهای / خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
خلاصه که اگه خیام الآن زنده بود، شک ندارم مامانم نمیذاشت باش رفت و اومد داشته باشم...
خلاصهی رباعیات خیام میشه خوش باش، می بنوش، پس فردا میفتی میمیریا...
من دیگه شک ندارم، از صداهاشون میفهمم. کاملاً مشخصه، روزی چهار-پنج بار زنگ تفریحها که میشه، سه چهار تا مرد کثیفِ ریش و پشموی خُمینیشهری و قَهدریجونی گـُـلچین شده، ازین مو فوکُل دارها که پشت بلند کفتری میذارند دعوت میکنند که با گیوه و شلوار چهارمتری و ازین اوِرکت سبز یَشمیها، وِل میکنند تو این مدرسه دخترونههه روبروی خونه ما و بهشون میگند هر کیو تونستید بگیرید میتونید در جا بُکنید. اینا هم چیزاشونو در میارند میندازند بیرون و مثل گرگ میاُفتند دنبال این دخترا...
این دخترا هم هی سوت و دست میزنند و شعر میخونند و هورا میکشند و از دست این مردا رو نیمکتها و تو راهرو ها فرار میکنند تا بالاخره یهوئی یکیشون گیر میاُفته و همه میاند سراغش. در حین دادن، جیغ میکشه و اون زیر دست و پا میزنه و خون و خون ریزی، بقیه هم چند ثانیه یه بار با گفتن "برپا" سعی در پرت کردن حواس متاجوزین و منحرف کردن گنگبنگ به سمت دیگه دارند تا یهو بعد از یک ربع ده دقیقه معلمشون میاد و مرد قهدریجانیها و خمینیشهریا میرند میبشینند تو دفتر واسه زنگ بعد...
اگه با هر بار ریستارت کردن یا خاموش کردن ویندوز 8، وایرلس Limited Access میشه و اون علامت تعجب زرد رنگ روی خطوط وایرلس میاد و مجبور میشید هر دفعه با Trouble Shooter این مشکل رو رفع کنید و کلافه شدید و... مراحل زیر را دنبال کنید تا مشکلتون حل بشه!
دقیقا همین امروز بود که موقع دیدن نمایش، تمام اون جک هائی که راجع به کلیپس شنیده بودم رو با تک تک سلول های بدنم درک کردم!