ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
کچل کردم.
الان موهای بدنم از موهای سرم بلند تره...
این دفه ی دومه که کچل میکنم .دفعه ی اول کچل کردم که به جهانیان ثابت کنم یه آدم خوش تیپ بدون مو هم خوشتیپه. امّا این دفعه...
حالا همه با هم :
کَچل کَچل کَلاچه، روغنِ کلّه پاچه...
کچل رفته به اُردو، برای نصفِ گردو...
گردو گیرش نیومد، سرِ کچلش خون اُومد...
حالا که بحث بحث داغ سربازیه بد نیست بدونید من نه تنها بابام سی ماه خدمت کرده، بلکه مامانم هم سربازی رفته!
مامانم سال 2533 شاهنشاهی وارد سپاه دانش دختران اون زمان میشه و سال 2535 هم کارت پایان خدمتش رو میگیره.
فاطمه صفایی نفر وسط ردیف بالا
دوره ی آموزشی سپاه دانش دختران دوره ی سیزدهم سال 2533
برای دیدن عکس در سایز بزرگ بر روی عکس کلیک کنید.
کارت پایان خدمت فاطمه صفایی از سپاه دانش - سال 2535
برای دیدن عکس در سایز بزرگ بر روی عکس کلیک کنید.
بابام هم بعد از اینکه دوسال ( 24 ماه ) در دوران شاهنشاهی پهلوی خدمت میکنه، سه سال بعد دوباره به مدّت شش ماه، دوره ی احتیاط خودش رو در زمان جنگ سپری میکنه. واسه همین هم دو تا کارت پابان خدمت داره. بکی اونوری، یکی اینوری.
گواهی پایان خدمت وظیفه امان الله اعظم پناه در لباس گروهبان سوّمی - سال 2536 شاهنشاهی
برای دیدن عکس در سایز بزرگ بر روی عکس کلیک کنید.
کارت خدمت دوره ی احتیاط امان الله اعظم پناه - نیروهای مسلّح جمهوری اسلامی ایران - سال 1360
برای دیدن عکس در سایز بزرگ بر روی عکس کلیک کنید.
یعنی خیلی دوست دارم تو چشم های تَک تَک اونایی که میگند "میری سربازی مرد میشی" نگاه کنم، چشمامو ریز کنم، لَک و لوچم رو آویزون کنم، سرم رو یکم کج کنم و یه تکون بدم با لحن طلب کارانه برم تو صورتش و بگم :
آخه دَیـــّـــوس، مگه تا حالا زَن بودم؟
7# : | حسن نجّار مازندرانی |
6# : | حاج باقر |
5# : | حاج حسن |
4# : | حاج باقر نجّار |
3# : | عبد المطلب |
2# : | حبیب الله ( اعظم پناه ) |
1# : | امان الله ( اعظم پناه ) |
0# : | پدرام ( اعظم پناه ) |