صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

عناوین یادداشت‌ها

  • انواع دختر از نظر من... دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 14:06
    از نظر من دخترها چند دسته‌اند: 1. فقط جذاب: این دسته از خانوم‌ها در وحله‌ی اوّل چشم آدم رو می‌گیرند ولی با گذشت زمانی نه چندان طولانی، در صورتی که خوشگلیِ دسته دوّم رو نداشته باشند، آروم آروم چشم آدم رو ول می‌کنند و نهایتاً از چشم آدم تالاپّی می‌اُفتند. اینا مث دُهل، از دور خوش‌اند. وقتی بهشون نزدیک می‌شی ناخوداگاه...
  • چرا؟ دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 13:30
    بعضی‌ها رو تو سن پونزده شونزده سالگی باید با چک و لَغَت زن یا شوهر داد و با یخ و تُرُشی فرستاد خونه بخت. تا اومدند دهنشون رو واکنند بگند چرا با پشت دست یکی بزنی تو دهنشون بعدم بکشی زیر کیونشون تا دیگه ازین غلطا نکنند. اینا اگه اون موقع ازدواج نکنند اوّل خودشون، بعدم یه ملّت رو به عذاب می‌شونند. من ازون دسته آدمام...
  • بی*ار یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1391 15:31
    این دفعه چندمه که من بجای "بیکار"، می‌نوسیم "بیمار"؟ مثل دفعات قبل : وقتی "میم" و "کاف" کنار هم باشند (روی صفحه کلید)، جواب "چی‌کاره‌ای رو "بیمارم" (به جای بیکارم) می‌دهی...
  • سمیر چی... یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1391 14:21
    ینو سمیرا واسه بابام زمانی نوشته که بابا پولی که سمیرا واسه خریدن یه چیزی میخواسته بهش داده : بابا بلعخره خریدم بابا از پول متشکرم بابا وقتی آمد و رفتی مبارک باشد را گفتید چراغرا خاموش کنید شب بخیر بابا عزیز. سمیر چی بچه شما امضا خودم و پیمان
  • مثل برق و باد داره میگذره... یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1391 10:26
    89 روز و 12 ساعت و 35 دقیقه مانده با پایان خدمت سربازی پدرام اعظم پناه
  • تعارف شنبه 30 دی‌ماه سال 1391 23:58
    آقا من اصلاً از تعارف خیلی بدم میاد! هم از کردنش، هم از برعکسش! راستیاتش بلد هم نیستم درست و حسابی جواب پس بدم. همین الآن نمونش، رفیقم می‌گه : "به به، رسیدن بخیر، می‌گفتید یه گاوی، گوسفندی چیزی می‌اوردیم جلو پاتون" منم خواستم مثلا جواب بدم، خیلی با اعتماد به سقف گفتم : "خواهش می‌کنم، این حرفا چیه؟...
  • کجکی شنبه 30 دی‌ماه سال 1391 14:02
    این موتور سوارایی که خواهر، مادر، زن و دختروشونو ترک موتور سوار می‌کنند وسط خیابون چه فکری می‌کنند با خودشون آخه؟ ماشین نداری؟ قبول، تاکسیو گذاشتند واسه همین روزا دیگه! من واسه خودم که نمی‌گم که. اینا بیشتر از اون مانتو کوتاها و بوت بلندا که ارشاد بهشون گیر می‌ده جلب توجّه می‌کنند که. تاره من همش استرس دارم چادر...
  • هوم سویت هوم چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 13:25
    از سیزدهم دی تا بیست‌وهفتم دی : تهران اصفهان شیراز بندر عباس قشم اینم از مرخصی این سری... 93 روز و 9 ساعت و 34 دقیقه مانده با پایان خدمت سربازی پدرام اعظم پناه
  • امتحان پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1391 21:02
    ریــدیــد بــابــا… امتحانا امتحانا! الله وکیلی هیچ کاری تو دنیا آسون‌تر از امتحان دادن نیست. یه جزوه فزرتی از یه کتاب بهتون می‌دند، با چهار ماه وقت، تازه یکیم میاد واستون خودشو جر میده اون چ* مثقال جزوه رو توضیح میده، بعدم نصف بیشترش رو حذف می‌کنه، بعدم تازه کلّی وقت بهتون فرجه می‌دند اون چیزایی که تو اون ۴ ماه توضیح...
  • Refrigerator (یخچال) پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1391 20:51
    The best part of a refrigerator is its light. It’s always there when you open the door no matter the frig is full or empty… بهترین قسمت یخچال چراغشه. همیشه وقتی درشو باز میکنی هست، مهم نیست یخچال خالی باشه یا پر…
  • Tokhmatic Chance II سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1391 02:09
    و باری دیگر شانس من حماسه آفرید!... بعد از پروژه‌های موفق نگهبانی در شب یلدا و شب کریسمس ، شانس من با افتخار تقدیم می‌کند. نگهبانی در اوّلین روز سال 2013 میلادی، روز اوّل ژانویه! شانس من...
  • جاست فور فانه قضیه... دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1391 18:35
  • Khavaab... پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1391 21:12
    من که خوابم میاد، تو چی‌چیت میاد؟
  • شَــعَــرَ پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1391 15:57
    یک عمر فکر می‌کردم عاشق سوسیس‌کالباسم، تازه فهمیدم عاشق نون و گوجه و خیارشورم...
  • Tokhmatic Chance دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1391 23:26
    خب اون از شب یلدا، اینم از شب کریسمس! شب سال نو هم نگهبانم حتّی... جالبه...
  • I'm Sick دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1391 18:07
    وقتی "میم" و "کاف" کنار هم باشند، جواب "چی‌کاره‌ای رو "بیمارم" می‌دهی...
  • امتحانی‌ام، مشقی... دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1391 00:25
    من، از آن سوال‌های زیادی ساده‌ی امتحانی‌ام که باور دانستن جوابم برایشان سخت است و آخرش هم اشتباه پاسخم می‌دهند...
  • 2,9wt2,3y یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1391 23:37
    وقتی می‌خوای با یکی حرف بزنی امّا نمی‌دونی چی بگی...
  • My type is simply MY type یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1391 20:51
    دلیل نــمی‌شه چون هـمـّـه می‌گند خوشگله منم ازش خوشم بیاد و برعکس...
  • تکّه‌کلام یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1391 00:03
    تکّه‌کلام بعضی‌ها عَزیزَم، قُربونِت‌بِشَم، فَدات‌بِشَم است! شما جدّی نگیرید...
  • یلدای ۱۳۹۱ پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 15:11
    الآن درست ۴ ساله که شب یلدای درست و حسابی نداشتم پارسال داشتم آماده می‌شدم برم (بیام) سربازی. درست همین موقع بود که کچل کرده بودم و از دوستام خدافظی کردم که... الان درست یک ساله که سربازم. باورش برام سخته... سال پیشش در بستر بیماری به سر میبردم و نتونستم هیچ جایی برم... سال پیشش فرداش امتحان سیستم عامل داشتم و باز...
  • ضدّحال یعنی... پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 00:05
    ضدِّحال یعنی بــــلــــنــــدتــــریــــن شـــــبِ سال نگهبان باشی... پارسال چنین روزی رفتم سربازی! باورش سخته که یک سال گذشت... 120 روز و 22 ساعت و 36 دقیقه مانده با پایان خدمت سربازی پدرام اعظم پناه یلدا مبارک
  • Four Seasons جمعه 24 آذر‌ماه سال 1391 11:41
    من چهار فصلم ... Spring: Strawberry Summer: Watermelon Autumn: Lemon Winter: Pomegranate
  • مِشه مَیه؟ جمعه 24 آذر‌ماه سال 1391 11:27
    از کسی که خودش رو دوست نداره، چطور می‌شه انتظار داشت کس دیگه‌ای رو دوست داشته باشه؟
  • ساری پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1391 14:26
    کسی که اهل ساری باشه میشه چی؟ ساری‌ای؟
  • نچسب... سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1391 23:20
    بعضی‌ها نچسبند! سن و سال و پسر و دختر و زشت و زیبا هم ندارد! با یک مَن چسب هم نمی‌چسبند...
  • به جان بچّه‌م... سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1391 21:47
    داشتم چت میکردم، می‌خواستم بگم Be jane bacham، نمی‌دونم چی شد j جا افتاد و باز همه چی خراب شد...
  • یکی از راه‌های تشخیص رفیق از نارفیق... سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1391 21:33
    یه عکسی رو سال‌ها پیش گذاشتی فیس‌بوک. یه بنده خدایی پیدا می‌شه و یه لایکی، کامنتی، فعّالیتی، چیزی نثارش می‌کنه. خلاصه عکس قدیمی داستان ما وارد هوم دوستان می‌شه و دوباره جون می‌گیره! اون وقته که رفیق از نارفیق مشخص میشه...
  • زبان نفهم... یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 19:40
    لابد اونم مث من پیش خودش می‌گه عجب افسر زبون نفهمیه این... می‌گم : خُــب، بگو ببینم سرباز، چی‌کار می‌کنی؟ می‌گـه : خدمت می‌کنم جـنـاب... می‌گم : نه، منظورم اینه که کارت چیه تو خدمت؟ می‌گـه : راننده آبدارچیم جناب... می‌گم : مگه آبدارچی هم راننده داره؟ :-/ می‌گـه : خیر جناب، راننده و آبدارچیم...
  • سوخته خوایَم... شنبه 18 آذر‌ماه سال 1391 01:17
    به رشتی ته‌دیگ می‌شه سوخته، می‌خوام می‌شه خوایَم! حالا ته‌دیگ می‌خوام چی می‌شه؟ می‌ترسم سر سفره بگم، بجاش دوغ بریزند تو خِشتکم...
  • اندوخته چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1391 22:29
    شنیدم واسه خارج رفتن باید اندوخته داشته باشی. من اَنِ معمولی دارم، خیاطی بلدی؟
  • 136 روز و 5 ساعت و 41 دقیقه مانده با پایان خدمت سربازی پدرام اعظ سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1391 17:26
    136 روز و 5 ساعت و 41 دقیقه مانده با پایان خدمت سربازی پدرام اعظم پناه
  • هستم، رفتی، رفت... یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1391 05:43
    وقتی از بودنت مطمئن شدند، ناپدید می‌شوند...
  • ناخوش‌راحت‌حال جمعه 10 آذر‌ماه سال 1391 12:48
    اون لحظه‌ای که نمی‌دونی به خاطر یه اتفاق تو زندگی یکی دیگه خوشحال باشی یا ناراحت، جمله هم ناقص می‌مونه... برو نور...
  • همه جمعه 10 آذر‌ماه سال 1391 00:18
    گاهی ترجیح می‌دهم از هــمــه بدتر باشم امّا هــمــه نباشم...
  • مهندس... چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1391 17:08
    امروز بعد از چند وقت، نمی‌دونم کی طلبید، چی شد که رفتم مسجد پادگان! اونجا به نماز و روضه و منبر و خلاصه... وسطای کار خسته از عبادت و قافل از مجلس، حوصلم سر رفت و از فرط بیکاری سر صحبت رو با هم خدمتیم که کنارم نشسته بود باز کردم. گرم حرف زدن بودیم که یه سرباز سیاه که دژبان هم بود پا برهنه پرید وسط حرفمون و گفت :...
  • سـیـن‌کـاف‌سـیـن شنبه 27 آبان‌ماه سال 1391 23:38
    تا حالا دقّت کردین تو سـیـن‌کـاف‌سـیـن چقدر شبه به چرخ‌خیّاطی می‌شید؟
  • از این روزها... جمعه 26 آبان‌ماه سال 1391 00:47
    باز از یه مهمونی دیگه، دِپسرده و هَنگ‌اُورد بر میگردی خونه و کلّ وجودت بوی گند دود میده. خدمتت داره تموم میشه و تنها دلخوشیت پاسپورتته! نه پول و پله‌ی درست و حسابی، نه شغل نون و آب داری، نه حرفه‌ای که بتونی توش ادعا کنی، نه عشقی نه هیچی. سنت داره میره بالا و صفحات وبلاگت رو که ورق می‌زنی می‌بینی سالهاست افتان و خیزان...
  • از عوام بیزارم... پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1391 13:56
    اینو می‌بینی؟ ده ساله دارمش. ده بار تالا از دستم افتاده زمین هیچیش نشده. یه هفته باطریش شارژ نگه می‌داره! یه جاهایی که این گوشی جدیدا آنتن نمی‌ده اینا آنتن میده. صبحا بیدارش کنی میره تو صفِ نون. بهترین گوشیه! مگه می‌خوای چیکار کنی با یه گوشی؟ می‌خوای چهارتا زنگ بزنی یه اس‌ام‌اس بدی دیگه... اینا جملاتیه که بعضاً در...
  • میرم من، از اینجا میرم... سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 23:00
    میروم، امشب راحت و آسوده بخواب! از دیده‌ات، بعد از دلت و بعد از دیارت مـیـروم... 156 روز و 23 ساعت و 52 دقیقه مانده با پایان خدمت سربازی پدرام اعظم پناه
  • مگس سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 14:40
    گـاهـی عـمـداً اجـازه مـیـدم یـه مَـگـس سـانـتـیـمـتـرهـا روی پـوستِ بـدنـم راه بـره و تـمـاشـاش مـیـکـنـم... پ.ن: لطفاً اصلا فلسفیش نکنید! قضیه دقیقاً همینیه که گفتم...
  • دندان عقل دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 19:08
    دیروز دندون عقلمو کشیدم...
  • دنج... شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 16:15
    خوشحال و خندان رفتیم کافی‌شاپ، خواستم بگم بریم بالا دِنــجــه، زبونم پیچید گفتم بریم بالا ج**ه! خلاصه همه چی خراب شد...
  • داستان‌های 55 کلمه‌ای پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 14:47
    در کافه به شدت باز شد و مردی تفنگ بدست و خشمگین نفس نفس زنان وارد کافه شد و عَربده کشید : "اون کـــدوم حــرومــزاده‌ای بوده که با زنِ من رابطه داشته تـا مــغـزش رو پخش دیوار کــنــم؟" در سکوت صدایی از اون پشت آروم گفت : "فشنگ‌هات کافی نـیـست رفـیــق!"
  • آرامش پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 09:24
    چه آرامشی داری در برخورد با کسی که همه چیزت رو میدونه...
  • چـــی؟ چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1391 23:05
    روبروی سوپر مارکت دست می‌کنی توی جیبت که مطمئن بشی به اندازه‌ی کافی پول هست! می‌ری تو و با اطرافت نگاه می‌کنی. به همه جا. یخچال‌ها، قفسه‌ها، مقازه دار... دلت یه چیزی میخواد، ولی نمی‌دونی چی...
  • علائم پیری چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1391 22:59
    علائم پیریست! عـلــائــمِ پـیـریـسـت شاید! خانه را به بیرون ترجیح می‌دهی... خـلـوت را بـه جـمـع دورِهَـمـی را به مـهـمانی پارک کــردن را بــه دوردور سنّتی را به پاپ و راک کتان را به لی قرمه سبزی را به پیتزا
  • Illusion دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 19:45
    یادم میاد بچّه که بودم، یه روز مامانم ازم پرسید : "امروز غذا چی دوست داری درست کنم واست مامان؟" بی‌درنگ جواب دادم : "ته‌دیگ..." نمی‌دونم چرا این روزا فکر خوردنی از ذهنم بیرون نمی‌ره. کاش فقط فکرش بود حالا! بزنم به در و دیوار و تخته، هر روزم یه بساطی یه جایی جور می‌شه که باعث می‌شه من مث اسب هر سه...
  • باز بفرمائید یه فنجون قهوه! دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 15:56
    پـیـتـزا فـقـط پیتزا پدربزرگ کنتاکی فقط خانه کنتاکی کباب ترکی فقط مهرداد ساندویچ فقط بی‌مزه هات‌داگ فقط ایندو همبرگر کثیف فقط دلی‌شز باز بفرمائید یه فنجون قهوه! بفرمائید یه فنجون قهوه
  • ناراحت نشو ولی نباش... شنبه 13 آبان‌ماه سال 1391 19:17
    بهانه‌ی پـسرها برای پیچوندن : مـن لـیاقـت تــورو نــدارم... بهانه‌ی دخترها برای پیچوندن : می‌ترسم وابستت بشم... Just Ditch me some other ways too cliché to get ditched