-
سوتیهای دوستان
جمعه 16 فروردینماه سال 1392 09:39
احساس میکنم قطع نخام فلج شده... یه لحظه صبر کن من حجابمو بکنم تو... بریم تو این بوتیک فروشیه... وای پدرام، پشت دست خوردیم... دوست دخترم با نوک لقت (لگد) زد تو پام... بچهها همسایمون اومد، آبرومند بشینید... دیگه ازین مرغهای دریا خوار نمیاد تو زاینده رود...
-
عسل بدیعی کیه دیگه؟
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1392 15:10
اینقدر که این "عسل بدیعی" بعد از مرگش معروف شد، تو حیاتش طرفدار نداشت به قرعان! یه همچین ملّتی هستیم ما، یه همچین اخلاقهایی داریم...
-
بوی عطری دیر آشنا
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1392 01:44
در پیادهرو، گذر غریبهای از کنارت با بوی عطری دیر آشنا، چنان حواس پنجگانهات را کرخ میکند که فقط با یک حس جدید، احساس میکنی تمام غرور جوانیت را از آن غریبه طلب داری! 15 روز و 22 ساعت و 12 دقیقه مانده تا پایان خدمت سربازی پدرام اعظم پناه
-
مارک؟ چرا؟
چهارشنبه 14 فروردینماه سال 1392 01:57
فیسبوک قبلاً شعورش هم به Right To Left میرسید هم Right Alignment. الآن فقط Right TO Left رو متوجّه میشه. از مارک زکبرگ پسرفت بعید بود...
-
پ آ ر ت ی
چهارشنبه 14 فروردینماه سال 1392 01:43
چیزائی که تو یه مهمونی واقعاً رو مخمه : دخترایی که با دوستپسرشونند ولی آمار میدند... دخترایی که پاشنهبلند میپوشند نیم ساعت بعد در میارند! دخترایی که با روسری میان مهمونی و میرقصند. پسرایی که تنها میان مهمونی... پسرایی که دخترونه میرقصند. دیجیهایی که وسط آهنگها زر زیاد میزنند. فلشر! (خود دستگاه...
-
مادرم گاهی 5
سهشنبه 13 فروردینماه سال 1392 12:56
به مامانم میگم مامان یه چیزی بیار بخوریم... مامانم میگه چی بیارم عزیزم؟ شیر و کیک، شکلات، گز بستهای پونزده هزار تومن، پرتقال کیلو شش هزار تومن، آجیل کیلوئی چهل هزار تومن، سوهان کیلوئی هفتاد هزار تومن. چی بیارم؟ خوب اینجور که تو گفتی، کوفت بخورم! والا به قرعان... 17 روز و 11 ساعت و 3 دقیقه مانده تا پایان خدمت سربازی...
-
کی؟ من؟
دوشنبه 12 فروردینماه سال 1392 02:10
من خاص نیستم! اینروزها انسانها آنقدر نقاب به صورت دارند که هر بی نقابی خاص دیده میشود. من خاص نیستم، خودم هستم...
-
دیروز، امروز، فردا
دوشنبه 12 فروردینماه سال 1392 01:30
گور پدر فردا اگر امروزم آنچه دیروز میپنداشتم نیست... 18 روز و 22 ساعت و 14 دقیقه مانده تا پایان خدمت سربازی پدرام اعظم پناه
-
پایان دوره
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 13:55
خب اینم از مرخصی پایان دوره! کجا بریم؟ بیستوششم حضورمه... یعنی به قول سرباز صفرا تا خود کارت همش چهار روز دیگه... تو دو ماه اخیر رسماً سه روز رفتم خدمت! هفتم، هشتم، دهم! بعد میگند خدمت سخته! 19 روز و 10 ساعت و 5 دقیقه مانده تا پایان خدمت سربازی پدرام اعظم پناه
-
خواب بود؟
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 13:52
وسط اتوبان شهرضا-اصفهان یه دفعه یه راننده منحرف شد به سمت ماشینمون و نزدیک بود به Beepمون بده! من : خـــواب بــــود؟ اون : نــه، زن بـــود! من : خُب پس خدا رو شکر به خیر گذشت...
-
مادرم گاهی 4
جمعه 9 فروردینماه سال 1392 10:29
مامانم تو اتاق من، بعد از اینکه من باز پاچه گرفتم ، خیلی خونسرد خطاب به پانی سگمون : پانی پاشو از تو اتاق این سَگ بیا بیرون، حیف توست اینجا بخوابی... پانیم یه نگاه به من کرد به نگاه به مامانم، پا شد دنبال مامانم از اتاق رفت بیرون! یه ربعه دارم میخندم به حرف مامانم و قیافه پانی... پ.ن : مادرم گاهی 1 و 2 را اینجا...
-
هاردم باز
جمعه 9 فروردینماه سال 1392 10:19
امروز وقتی هاردم رو وصل کردم به لپتاپم و با این پیغام روبرو شدم "You need to format disk drive before you can use i" برق از سه فازم پرید. شانسم گفت درست شد وگرنه نمیدونم الان دوباره چه حالی داشتم. یاد سال 86 افتادم که هاردم پریده بود . چه حس بدی. حالا هم که هارد بکآپ دارم، دادمش دست یه آدم بیشعور، اونم...
-
غذای دریائی
پنجشنبه 8 فروردینماه سال 1392 14:18
جای شما خالی تو این ایّام نوروز از هر چی کم گذاشته باشم، به لطف دوستان، از شکم گرامی کم نذاشتم. جک و جونوری نبود که نخورده باشم امسال. با این که همچنان اوضاع دک و دندونم خیلی تعریفی نداره و اونجوری که باید و شاید از غذا خوردن لذّت کافی نبردم، ولی حداقّل به یه نتیجهی قطعی دربارهی غذاهای دریائی رسیدم و اونم اینه که :...
-
تفریح جوانان اصفهانی
پنجشنبه 8 فروردینماه سال 1392 13:44
تفریح جوانان اصفهانی در ایّام نوروز : آقا ببخشید، سیوسه پل از کدوم سمته؟ :-|
-
عکس؟ کدوم عکس؟
پنجشنبه 8 فروردینماه سال 1392 13:13
یکی از بزرگترین مشکلات من در زندگی، عکس دادن به کسانی که ازشان عکس گرفتم است!
-
خاطره
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1392 23:05
متنفرم از اینکه یکی بشینه واسم خاطره تعریف کنه!...
-
حسین پناهی
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1392 13:44
مگسی را کُشتم! نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است طفل معصوم به دور سر من می چرخید به خیالش قندم یا که چون اغذیهی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم ای دو صد نور به قبرش بارد... مگس خوبی بود من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد مگسی را کشتم...
-
گاز
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1392 13:28
این دانیال رفیقمون تو ماشین گیر داده بود که کجا میشه گاز زد؟ منم گفتم خب همین جا تو ماشین تو یه کوچه خلوت! فقط تورو خدا یواش...
-
جاذبههای توریستی اصفهان را فقط نام ببرید. (حداقل چهار مورد)
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1392 20:12
سیوسه پل، پل خاجو، پدرام اعظم پناه، میدان نقش جهان رفیقمون روز اوّل نوروز بی خبر اومده دم در خونمون میگه پدرام دامادمون از فلان جا اومده اصفهان هر جا میریم تعطیله. کارتینگ، بولینگ، مرکز خریدها. اهل آثار باستانی و اینجور چیزا هم نیست. خلاصه آوردمش تورو نشونش بدم. اگه میدونستم شدم جزو جاذبههای توریستی اصفهان حتماً...
-
داستان
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1391 20:05
ترجیح میدم خونه بمونم تا اینکه برم مهمونی پولی!
-
چهارشنبهسوری
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1391 20:02
من : تو چرا خونهای؟ اون : من هفته پیش چهارشنبهسوری بودم... من : :-|
-
V-russa
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1391 15:15
شنیدم جدیداً یه سرما خوردگی اومده ویـروسـیـه! اینو ویندوز عوض کنی درست میشه...
-
پرواز اجباری...
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1391 09:44
بزرگترین عذاب دنیا بعد از خیس بودن دمپائیهای دستشوئی و شلنگِ اُفتاده کَفِ زمین، دستشوئی رفتن بعد از یه نفردیگست که قبل از تو دستشوئی بزرگ (خیلی بزرگ) کرده. میگند روایت داریم تو جهنّم همش وقتی دستشوئی داری همیشه یکی قبل از تو تازه تو دستشوئی کار بزرگ (خیلی بزرگ) کرده... اون لحظه که در توالت رو باز میکنی و بخار...
-
سَرِمان سوتِ بُلبُلی کشید...
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 17:43
دیدید تو این کارتونای تام و جری یه طوری میشه سرشون سوت میکشه؟ از تو گوشاشون بخار میزنه بیرون صورتشون سرخ میشه، چشماشون از حدقه میزنه بیرون؟ اینا فیلم نیستا، واقعیه. خیلی هم واقعیه. فقط کسی نبود ازم فیلم بگیره...
-
دوست؟
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 08:14
حدود دو هفتست که دستم به جراحی دندون و عواقبش بنده و خب اصلاً هیچ=چیز مثل همیشه پیش نمیره! اکثر وقتم تو خونه، روی تخت و پای تلوزیون به فیلم دیدن و امتیوی میگذره. جالبی قضیه اینه که یک سری از دوستام به جای اینکه جویای حالم بشند و پبرسند اتفاقی افتاده که نیستی، طلبکارم هم شدند اساماس میدند که چرا زنگ نمیزنی،...
-
جدید
پنجشنبه 24 اسفندماه سال 1391 19:13
خیلی وقتا آدم در ازای چیز یا چیزایی که بدست میاره، چیز یا چیزایی رو هم از دست میده. ممکنه چیزی که بدست میاری موقت باشه ولی چیزی که از دست میدی دائم. معمولاً هم چون چیزی که بدست میاری رو قبلاً نداشتی، بیشتر از چیزی که از دستش میدی دوستش داری و به از دست دادن چیزی که داشتی فکر نمیکنی. یه جورایی مثل همون نو که اومد به...
-
کمکم نکشی...
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1391 20:57
38 روز و 2 ساعت و 3 دقیقه مانده با پایان خدمت سربازی پدرام اعظم پناه
-
آخرین دندون عقل
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1391 13:21
اینم از آخریش، پایین، راست، جراحی عقل
-
دندون عقلم باز
جمعه 18 اسفندماه سال 1391 13:29
میخوام یه چی بگم روزتون رو بسازم! وقتی دندون عقلم بعد از نیم ساعت تلاش و کوشش بیوقفه جراح محترم با هزار ابزار و آلات اومد بیرون، به اندازهی خود دندون فقط لثه بهش چسبیده بود...
-
نمکنشناس را باید؟
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 10:33
هــیــچ صفتی در دیگران به اندازهی نـَـمکنـشـنـاسـی من رو ناراحت نمیکنه... نمک نشناس را باید فقط تَرک کرد! میروم... چهل و چهار روز و دوازده ساعت و چهل دقیقه مانده به پایان خدمت پدرام اعظم پناه
-
عید آمد من بی قرارم...
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1391 17:13
به رسم هر سال، دیگه کمکم وقتشه که تمام مشاور املاکیها، ظرفوظروف فروشیها، سوپریها و بانکهای مرداویج رو بیارند به ماهی و سبزهی عید فروشی به نرخ خون... جالبیش اینه که اگه دو ساعت قبل از سال تحویل بری سروفتشون دوتا صفر از جلوی قیمتاشون بر میدارند و جنس رو با تحویل رایگان درب منزل با یک دست کیک و نوشابه مجانی عرضه...
-
کفترِ کالکلبهسر
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1391 17:11
ما دهه شصتیهای بدبخت تو مدرسه "خمینیایامام" میخوندیم، اونقت دیروز داشتم از جلو در این دبستان دخترونههه که یه درش تو کوچه اوّل ملاصدراست یه درش تو شیخکلینیه رد میشدم دیدم دارند دست جمعی خوشحال خوشحال "کفترِ کالکلبهسر" میخونند... فکر کنم این دهه نودیها دیگه آرمین نصرتیپروداکشن بخونند تو...
-
ته دیگ...
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1391 14:34
نوای دلنشین تراشیده شدن تهدیگ، خارتخارت کنان زخمه به دلم میزند که بیا بیا... منم با این دک و دندونم :-| به قول سرباز صفر ها : تا خود کارت، بود و نبود ارتش، همش 45 روز و 8 ساعت و 24 دقیقه دیگه! نبووود؟ یادم میاد بچّه که بودم، یه روز مامانم ازم پرسید : "امروز غذا چی دوست داری درست کنم واست مامان؟" بیدرنگ...
-
مناجات نامه...
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1391 08:07
خداوندا، خدایا، ربّنا، بارالها، الهی، پروردگارا، مایگاد، ما که هر چقد تلاش کردیم، هرچی رباضت کشیدیم و نون و خرما خوردیم، هرچی شبا تا صبح بیدار موندیم و نیایش کردیم، آخرش نتونستیم خودمونو بزنیم به نفهمی، برای چندمین بار ، خودت مقداری نفهمی عطا فرما... دستاتو خیلی بیار بالا، از تهِ اعماقت با چشمای نیمه بسته، با صدای...
-
دندان عقل
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 19:01
بالاخره کشیدمش! با جراحی و داستان، دیروز... 13 اسفند 1391 یارو فقر با پا نیومد تو دهنم، الانم آنچنان ورمی کرده که نگو... فعلاً...
-
عقز؟ مغل؟
پنجشنبه 10 اسفندماه سال 1391 14:11
غرب مغزم درد میکند، منهتن... هنر مغزم میخارد، معماری... سوپاپ مغزم سوت میکشد، غیرت...
-
صدرالدّین محمّد بن ابراهیم قوام شیرازی...
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1391 23:19
از بس "ملا صدرا" اسم خیابون و کوچه و محلّه بوده، وقتی خوندم "ملاصدرا گفت"دو ساعت داشتم فکر میکردم که ملاصدرا هم چیزی میگه مگه؟
-
فقط در ایران...
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1391 14:44
یگه ندیده بودیم برای نوبت گرفتن هم نوبت بدند. رفتیم کلینیک واسه دندونمون نوبت بگیریم، میگه الان نوبت نمیدیم، ۲۰ام تشریف بیارید نوبت بگیرید واسه بعد از عید. اگه هم ۳۰درصد هزینش رو میپردازید، بعد از ظهر تشریف بیارید در خدمتیم… خیلی جالبه! اگه بعد از ظهر نوبت دارید که بعد از عیدتون چه صیقهایه؟ اگه نوبت میخواید بدید که...
-
دندون عقل
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1391 08:37
تا حالا دوتا از دندونهای عقلم رو بدون درد سر کشیدم (یکیشو پنجشنبه 7 بهمن ماه سال 1389 و یکیشو یکشنبه 21 آبان ماه سال 1391 ، امّا این دوتا دندون پائینی نیاز به جراحی دارند که امروز اعزام گرفتم واسه بیمارستان 577 ارتش که به قول اصفهانیها کاراشا بوکونم... حالا کاراش همین امروز بِشد یا نَشد دیگه اللهُ اعلم... 53 روز و...
-
مردم غیور پرور شهرستان اصفهان (ع)
شنبه 5 اسفندماه سال 1391 23:56
یادم میاد روزی که سیتیسنتر اصفهان افتتاح شده بود، ملّت غیور پرور اصفهانی از ترس پول پارکینگ تا کیلومترها کنار اتوبان ماشین پارک کرده بودند دریق از اینکه پارکینگش مجانی بوده. الان که فهمیدند مجانیه سیوسه پل هم که میخواند برند میرند ماشینو تو پارکینگ سیتیسنتر پارک میکنند و بقیه راه رو پیاده گز میکنند...
-
تو هم که هر دفه که مارو میبینی...
شنبه 5 اسفندماه سال 1391 16:27
یَتّا بُوز با یَتّا رِبُک گِلِ مولِت اولِنگونه! تَس زدم پخش شد... Yatta bowz ba yatta rebok gele molet olengone! tas zadam pakhsh shod بـبـیـن چگونه درگیره مغر من مرا ببوس از عشق حرف بزن مـن و آن شــــوق آغـوش تو و گریه به گوشی خاموش تو آمدی جانم به قربانت، ولی...
-
دلم واست تنگ شده بود...
جمعه 4 اسفندماه سال 1391 13:44
این چند روزی که نبودی، تو حال خودم نبودم. انگار یه چیزی گم کرده بودم. دیگه انگیزه نداشتم واسه ادامه دادن. دیگه دستم به نوشتن نمیرفت. سراغ خیلی جاهای دیگه رفتم. خیلی جاها رو امتحان کردم. هیچ کدوم به دلم نمیچسبید. بهترینها رو امتحان کردم امّا بازم هیچکس تو نشد. از اینجا میبرمت یه جای دیگه. یه جایی که دیگه مطمئن باشم...
-
تقلب
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1391 20:55
لذّتی که در تقلّب هست، در بخشش نیست...
-
ولنتاین امسال II
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 00:41
عُشّاق محترم و محترمه، آرام باشید! ولله ولنتاین چهاردهم فِوریست، نه بیستوپنجم بهمن!
-
ولنتاین امسال
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 00:41
ولنتاین امسال میرم سلمونی موهامو کوتاه میکنم، اون مدلی که خودم دوست دارم. میشینم واسه وبلاگم یه قالب جدید طراحی میکنم که توش قرمز داشته باشه. اتاقمو مرتب میکنم، روتختی تختم رو میندازم، به عود خوش بو روشن میکنم. میرم واسه گوشیم یه قاب نو میخرم، اسکرینش رو تمیز میکنم، آپدیتش میکنم. واسه بالشم یه رو بالشی...
-
خروس هم نشدیم...
جمعه 13 بهمنماه سال 1391 13:59
فَنتِسی رفیق مارو : پدرام پنجاهتا مرغ بود با چهار پنجتا خروس! خوش به حال خروسا. کاش من خروس بودم...
-
ua46es5960m
جمعه 6 بهمنماه سال 1391 12:05
Sumsung Smart TV series 5 - ES5960 46'' UA46ES5600M
-
طرز تهیّهی لحجه یزدی
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 15:19
1. بایستید. 2. از دوست خود بخواهید پشت سر شما بایستد و دست خود را از پشت روی شکم شما حلقه کند. 3. به صورت عادی صحبت کنید و از دوست خود بخواهید تا هر چند ثانیه شکم شما را محکم فشار دهد. 4. تبریک میگویم، شما در حال فارسی صحبت کردن به لحجهی شیرین یزدی هستید.
-
اصفهانی
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1391 16:57
یک هفتهای بود که سه جفت جوراب آکبند با سه رنگ مختلف رو صندلی عقب ماشین امیررضا میدیدم. دیشب رو شوخی برشون داشتم و گفتم : "تو انگار اینارو نمیخوای، جونِ تو منم بدجوری جوراب لازمم. اینا مال من؟" یهویی فرمونو وِل کرد، جورابارو از دستم قلپید و گفت : "نــه عامو، اینارو گذاشتم وقتی میرم پمپ بنزین بنزین...
-
فرق عشق من و تو
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1391 16:23
تــو، چیزهایی از من را دیـــدی کـه عـاشـقـم شــدی! من، چیزهایی از تــو را ندیده بودم که عاشقت شدم!