ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
صبح خواب دیدم تو ماشین با دوستام نشستم تو ماشین و تو یه اتوبان آفتابی، خوشحال و خندان با دلی خجسته، داشتیم میرفتیم نمیدونم کجا که یهو یه تگرگ بدی گرفت و با صدای رعد و برق اوّل مث گوسفند از خواب پریدم دیدم همسایمون داره آجر خالی میکنه در خونش :-|
کم کم داره یادم میره بیدار شدن طبیعی چه شکلی بوده. الآن ماه هاست داستان صبحهای من این مُدل اِندینگهایی داره...
چند وقتی بود که یکم حالم خوب نبود، سر درد و سر گیجه داشتم. خلاصه یه اصرار اطرافیان به زور رفتم دکتر و آزمایش خون و ازین صحبتها. یه هفته بعد از آزمایش رفتم پیش دکتر واسه نتیجه آزمایشهام. دیدم دکتر یه نگاهی انداخت به برگه آزمایشاتم و عینکش رو از رو چشمش برداشت و سرش رو گرفت تو دستش. همونجا فهمیدم یه چیزی هست نمیدونه چه جوری بگه. پرسیدم دکتر فشار خونم بالاست؟ گفت نه پسرم. پرسیدم قندم بالاست؟ چربیم بالاست؟ از جاش بلند شد و اومد سمت من. اشک تو چشماش حلقه زد. دستش رو گذاشت رو شونههای من و گفت: هیچکدوم، تو پرچمت بالاست پسرم...
لطفاً اطلاع رسانی کنید.
ممنون