صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

سال نو پیشاپیش مبارک!

من اینائى که اصرار دارن یه مناسبتى رو زود تر از همه و چندین روز قبل تبریک بگند رو درک نمیکنم. چه تلاشى هم میکنن اولین نفرى باشن که تبریک میگند. بعضاً آخر پیام تبریکشون هم ذکر میکنند که "یادت باشه اولین نفرى که بهت تبریک گفت من بودم". احتمالاً احساس قهرمان بودن  هم بهشون دست میده. شاید جایى نتونستند اول بشند، اینجا دارن جبران میکنند. واقعاً فکر کردید من تا سال دیگه یادم میمونه اولین نفرى که بهم تبریک گفت کى بوده؟ گیریم یادمم بمونه، چى به ارزش هاى شما اضافه میشه؟ یه کپى/پیست کردى واسه همه فرستادی دیگه. الآن من باید احساس کنم که تو خیلى با معرفتى که به یادم بودى؟ این یه موضوع، بعد یه موضوع دیگه اینکه، یکم خلاق باشید حداقل! یه پیام تبریک ثابت رو از ٢٠ نفر میگیرى. شخصاً اولشو که میخونم بیخیال بقیش میشم. خودت باش دوست عزیز. حداقل اسم طرفو اولش بنویسید آدم بدونه میدونید واسه کیا فرستادید که دلش بیاد تا تهشو بخونه. جدیداً هم که تبریکا کلیکى شده. روى لینک بالا کلیک کن ببین چى میشه. حس سورپرایز پارتى بهشون دست میده. قشنگ عین قدیما، طرفو که دیدید بگیرید ٤ تا ماچش بکنید (البته من با ماهیت ماچ هم مشکل دارم)، بغلش کنید، نوروز رو تبریک بگید، اگه بزرگترید عیدى بدید، ٤ تا گُل شیرینى با هم بخورید، گُل بگید، ک* بشنوید تا سال نوتون مبارک بشه. کسى واسه من اس ام اس و پى ام نده که بدانید و آگاه باشید که نخونده پاک میکنم :-| جواب هم که خب قائدتاً نمیدم دیگه...

انرژى منفى...

بعضى از آدما انرژى منفى از خودشون ساطع میکنن. یعنى راه میرن انرژى منفى میدن. حتى وقتى میخندن هم انرژیشون منفیه. یعنى هیچ جوره نمیشه بهشون حس خوب داشت، یا راجع بهشون مثبت فکر کرد. انرژى منفى بعضیاشون انقدر زیاده که میشه دیدش. انقدر پر رنگ انرژى منفى میفرستند که تا دوش نگیرى حالت خوب نمیشه. چارش هم فقط دورى کردن از این آدماست. فرصت دادن به این افراد کاراشتباهیه، چون ماهیت افراد هیچوقت عوض نمیشه.


 این چیزائى که نوشتم همش برعکسشم هست، ولى خیلى کمه. خیلى کم پیش میاد یکى سر تا پا انرژى مثبت باشه. یا به یکى از همون اول اول، بدون اینکه بشناسیش درست و حسابى، حس خوب داشته باشى.


 یه عده میمونن میون زمین و هوا. نه انرژى + میفرستند نه انرژى منفى. اینا کلاً فرستنده هاشون خرابه. یا با گیرنده هاى ما کامپَتیبل نیست، نمیخونه. اینا نه تو ذهن میمونن، نه از یاد میرن، نه تاثیرى تو حالت دارن، نه اصن به حس میان! اینا بعداً با رفتارشون میتونن جزو یکى از دو دسته بالا بشن. اینا حتى میتونن اول تو یه دسته باشن، کم کم برن تو اون یکى دسته. 

رپ

چرا این رپرا بیخود و بیجهت وسط حرفاشون یهو میگن "عاه"؟ زهر مار و "عاه" :-|

صبح زود

یکم واسم قابل درک نیست که یکى عمداً ساعت ٧ صبح از خواب پا شه، بره تو این هتل مُتلا کلّى پول بده که صُبحانه بخوره! برو بگیر بخواب بابا بیکار. تا عکسشم نگیرن بذارن اینستا از گلوشون پائین نمیره لابد. کلاً از آدمائى که صبح زود از خواب پا میشن و فاز ورزش و نشاط و طراوت میگیرن و نرمش میکنند و پیاده میرن نون میگیرن و گلا رو آب میدن و اینا خوشم نمیاد! اینا هموناییند که تو مسافرت دهن آدمو م****د. اینا که ساعت ٤ تو سرما را میفتن که به گرما و ترافیک ظهر نخورن. همونایى که تو خوابى اینا رادیو و تلوزیون رو تا ته زیاد میکنن "سلام هموطن" گوش میکنند و با آهنگاش میخونند. رو مخ هى بلند بلند حرف میزنن و ظرف و ظروف تو سر و مغز هم میزنن، بلکه بیدار شى. یه ده بارم صدات میزنن که پدرام پاشو ببین چه هوائیه، به به به...


برو بگیر بخوابید عامو. پدر سگا جو گیر! ولم کن. بجاش شبا بیدار بمون ببین زندگى یعنى چه. والو...

علم پزشکى

آقا من کلاً که با "پزشکى" مشکل دارم، اما دیگه اون شاخه اى از علم پزشکى که مربوط به "چى خوبه، چى بده" میشه رو زِ بیخ قبول ندارم! به قول شهرضایى ها، این دکترا اصلاً را به حال خودشون نمیبرن. یه روز میگند شیر خوبه یه روز میگند کلاً لبنیات بده، یه بار میگند گوشت بخورید انرژى و پروتئین داره یه بار میگند گیاه خوارى کنید. یه بار میگند بیا اینو بخور، یه بار میگند برو اونو بخور. ولمون کنین عامو! من که هر چیزى به مزاجم خوش بیاد میخورم. اصلاً دستامم نمیشورم. چیزیم رو زمین افتاد، فوت میکنم میخورم. حال نداشته باشم فوتم نمیکنم. اعتقاد دارم سیستم دفاعى بدن نیاز به تمرین داره. حضرت جرج کارلینم کاملاً با من موافقند. اصلاً پزشکى یه علم تجربیه. فعلاً دارن تجربه میکنن ببینن کجا چه خبره، هنوز به نتیجه خاصیم نرسیدن. مطمئنم ٩٠ درصد چیزایى که الآن میگند رو ١٠٠٠ سال دیگه همکاراشون نقض خواهند کرد! بر عکس مهندسى. چیزى نقض نمیشه، فقط کامل میشه...

اون ١٠ درصدیم که ١٠٠٠ سال دیگه در پزشکى هنوز نقض نمیشه مال ارتوپدى و شکسته بندیه :-| والو. 

کمبود توجه

یه عده تشنه توجه هستند. خیلى باید مراقب این دسته بود. اینا بعضى وقتا واسه گرفتن توجه یه جمع رو، یه مهمونى رو،  یه کلاس رو، یه موسسه رو، یه شرکتو به هم میریزند که بگند ما هم هستیم. به ما هم توجه کنید...

سفر بى بازگشت به مریخ

امروز به این نتیجه رسیدم که من شخصاً از مرگ نمیترسم، بلکه از از دست دادن داشته هام میترسم. وقتى به این نتیجه رسیدم، که بحث "سفر بى بازگشت" به کره مریخ و اینکه چند نفر تا الآن ثبت نام کردند، پیش اومد. (گوگل کنید اگه اطلاعى راجع بهش ندارید) داشتم به این فکر میکردم که من ثبت نام میکنم یا نه. به این نتیجه رسیدم که نمیکنم! چون واسم با مرگ فرقى نداره. این که بخوام به یه جایى برم که بازگشتى وجود نداره، و تمام داشته هام رو هم باید رها کنم، واسم با خودکُشى خیلى فرق نداره. مخصوصاً اینکه هیچ علاقه اى به خدمت به بشتریت و این داستانها هم ندارم...

همه پسرا مثل همند...

این دخترائى که میگند همه پسرا مارو فقط واسه ش ک س میخوان!


اولاً مجبور نبودید همرو امتحان کنید.


دوماً که، فقط واسه ش ک س نمیخوان، واسه ش ک س هم میخوان. این دوتا فرق داره با هم.


سوماً که خب خواهر من خُب پس واسه چى بخوان؟ اصلاً یه لحظه وایسا ببینم. یه پسر واسه چى با یه دختر وارد رابطه عاطفى میشه دقیقاً؟ غیر از اینه که میخواد چیزائى که از دوستاى پسرش نمیگیره رو از تو بگیره؟ اوکى یه قسمتش مهر و محبت و عاطفه و عشق و این داستاناس، یه قسمتشم ش ک سه دیگه! وگرنه مگه ک*ش خله با دختر ارتباط برقرار کنه؟ با دوستاى پسرش وقت میگذرونه، خدائیش حالشم بیشتره! نه ناز دارن و میخواد منتشونو بکشى، نه محدودیت زمانى و مکانى دارن، نه میخواد برى دنبالشون بعدم برى برسونیشون، نه یه ساعت طول میکشه آماده بشند، نه ازت انتظار دارن فقط با خودشون باشى. نه هیچى. چایخونه میرى، استخر میرى، مسافرت میرى تازه دُنگشونم خودشون میدن منتم سرت نمیذارن. والا...


رابعاً تو حاضرى دوست پسرت با تو دوست باشه، حالشو با یکى دیگه بکنه؟ اگه حاضرى که اونوقت تو دوست دخترش نیستى که، اون که باهاش حال میکنه دوست دخترشه. تو خیلى که باشى میشى دوست معمولى! انتظاراتتم در همون حد باید باشه. اگه هم حاضر نیستى که پس تو این وسط دقیقاً چیکاره اى؟ بعد همینا میرن میشینن میگند پسرا همشون با ١٠٠ نفر هستند.


خامثاً، نه که شماها هم خیلى بدتون میاد! ادا تنگا، جلد ٢


پ.ن: من در مورد ارتباط عاطفى بین دختر و پسر حرف میزنم، زارت یکى نیاد بگه انسان موجودى اجتماعیست و میتواند با جنس مخالف خور ارتباطى سالم داشته باشد و این داستاناها! که میچینم بش :-| (به قول اصفهانى ها)

از بابام، امان الله اعظم پناه...

امروزهوس کردم عصرانه نون سنگگ وپنیرو خیار بخورم 

یک ساندویج با اونا درست کردم ومغز گردو وترب چه وسبزی خوردن ومخلفات دیگه هم اضافه کردم .....

اما اولین گازرا که زدم  بامکافات وبافشارزیاد جداش کردموهرچه جویدم جویده نشد که نشداصن مثل لاستیک میرفت پایین دوباره میمد سرجاش .....سرتون درد نیارم 

ارواره هام خسته شد و......

اخرش مجبور شدم بازش کنم مواد داخلشو خوردم و....نونشو با عصابانیت انداختم سطل زباله 

(بااین نوناشون)!!!!!!!!!

نونم نونا قدیم   ای خدا چرا؟؟؟؟؟؟؟

خبر خاصى نیست

امشب رفتم سینما و فیلم "خبر خاصى نیست" رو دیدم...

داستان ٢ تا دختر ترشیده بود، که سر یه پسر مطلقه که تنها مزیتش خارج رفتنش بود دعوا میکردن. آخرشم پسره ر*د به جفتشون و گذاشت رفت پیش زن سابقش که الآن سرطان هم داره! لوکیشن فیلم به جز کوچه و خیابون، کلاً ٢ تا خونه بود که اونم شک دارم ٢ تا بود. بازیگر هم ٤ تا زن خاله زنک جیغ جیغو که بیست و چهار ساعت در حال حسودى کردن به هم دیگه و تلفن حرف زدن بودن…


واقعاً تو سینماى ایران خبر خاصى نیست. چند سال یه بار یه فیلم متوسط میسازن که اونم از بس فیلم بد دیدیم فکر میکنیم خوبه. سینماى ما واقعاً کیلومتر ها با سینماى کشورائى مثل آمریکا و فرانسه و حتّى هند فاصله داره. هر دفه به امید این که این یکى مثل اون یکى نیست میریم سینما میبینیم نه، آسمون سینما همه جا همین رنگه. پول جهنم، حیف وقت! به نظرم آدم اگه یه روزى از روى بیکارى خواست بره سینما، اولاً سه شنبه بره که نیم بهاست، دوّماً فیلم طنز بره که ٤ تا درى ورى بگند دلقک بازى درارن که حداقل یه لبخندى بزنه...


انقدر مصنوعیه سینماى ایران که آدم بخوادم نمیتونه با فیلم ارتباط برقرار کنه! چقدر دلم واسه خودمون سوخت...