ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
از رو مخ ترین افراد دنیا (بعد از بچهها، فامیل و فمینیستهای ایرانی) اینایی هستند که تو مهمونیها و دور همیها میان بلندت میکنن برقصی. مخصوصاً که طرف مستم باشه! مخصوصاً این پسرایی (یا مردایی) که سهتیغ میکنن، لپاشون گل میندازه، بعد خودشون انقدر شلگوتخته میندازن اون وسط تا خیس عرق میشن و همیشه از کنار گوششون عرق داره چکّه میکنه. اینایی که همیشه دست به آ-لت میان مهمونی و با کل مهمونا هم میخوان برقصند. هی دور میچرخند ملتو بلند میکنن برقصند. همونایی که یه ربع یه بار میان چکت میکنن یه وقت نشسته باشی. آقای محترم ولموووون کن، آخه من با آهنگ "ازون بالا کفتر میآیه" رقصم نمیاد برادر من. من یکیو بیخیال شو جون مادرت. شما بفرمایید رقصتونو بکنید ما فعلاً میبینیم لذّت میبریم، هر وقت رقصمون گرفت خودمون عقلمون میرسه پاشیم. من الآن گرممه، تازه نشستم به ولله!
بعد از این دسته، اون دسته از عزیزانی که انقدر نوشیدنی مینوشند که میر**ن تو مهمونی مردم، مدال نقره رو مخ بودن رو دریافت میکنن! مال مفت میبینن خودشونو خفه میکنن. کمتر بخور که به گاج نری! رفتیم برو یه گوشه واس خودت پیدا کن بتمرگ، وسط مهمونی که جای تمرگیدن این مدلی نیست! خواستی مدل من که اون بالا توضیح دادم بتمرگ تا بیان بلندت کنن برقصی.
بین این دسته (مدال نقره رو مخی) و دسته بالاتر (مدال طلا) یه دسته دیگه هست که خیلی گذرا یه اشارهای به این دوستان هم داشته باشیم، بالاخره زحمت کشیدن تشریف آوردن. اونایی که وقتی یکی حالش بد میشه دکتر و پرستار میشن و هی نظر میدن. یکی میگه ماست بش بدید، یکی میگه گوجه بش بدید، یکی میگه ولش کنید خودش میمیره، یکی میگه زنک بزنیم اورژانس، یکی میگه هیچیش نیست یکم کره بش بدید، یکی آبلیمو تجویز میکنه، یکی میگه انگشت بزن بالا بیار خوب میشی، یکی کمرشو میمالا، یکی پاشویش میکنه، یکی بادشو میزنه، یکی آب میپاشه روش، یکی میگه پاهاشو بگیرید بالا، و رو مخ ترینشون نبض طرفو میگیره. خلاصه هر چی تو آمادگی دفاعی و حرفو فن خوندن رو با طبسنتی وسوزنی و چینی و ماساژ تایلندی و حموم ترکی قاطی میکنن و میخوان حال طرفو خوب کنن. آقا شما دکتر، شما متخصص، شما اینکاره، اصن سیب اپلو شما گاز زدی...
بعد یه چیز دیگه. لطفاً تو این تولداتون این رسم کادو باز کردن رو منتفی کنید. به خدا اصلاً علاقه ندارم بدونم کی چی کادو داده. حالا اگه اونو نمیتونید منتفی کنید، حداقل این داستان "هر کی کادو گذاشته، با رقص روش گذاشته" رو یه کاریش بکنید حذف شه خیلی بیشتر رو مخه. یه ملّت نشستن دورت، چراغا هم روشن، بعد همون آدم رو مخه اول داستان بودا، میاد با هر جا گِل دستش اومد مــــیکِشتت وسط، که با آهنگ تولّدت مبارک استاد اندی واسشون برقصی، احتمالاً ۷ تا دوربین موبایلم روته. به قرعان دیگه از ترسم بعد که کادوهارو اعلام کردن و شامو دادن و کیکو پاره کردن، موقع خدافظی کادو رو قایمکی میذارم کف دست صاحب تولد و در میرم.
یه چی دیگه هم بگم قول میدم آخریش باشه. خانومای محترم، سوتین اسفنجی فدا سرتون، یکم قابل درکه! ولی این ک*نبندا (شما بهش میگید شرت پروتز) دیگه خیلی تابلوئه میپوشین. مخصوصاً وسطای مهمونی که وقت پاشنه بلند درآوردن میرسه و یادتون میره بکشینش بالا! قشنگ دوتا کلاه نمدی قلمبهی متحرک پشتتون هست که در بهترین حالت شما خودتون نمیبینیدشون. راستی بگم فک نکنید داستان پاشنه بلند درآوردن یادم رفتهها، چشم پوشی کردم! خلاصه این شرتا مث اون دروغاییه که تو مدرسه به معلما میگفتیم. بخدا شما مسلمون نیستید کریمها. خواهرم، آناتومی بدن آدما با هم فرق داره، حالا شما هم صاف ک*نتون یهراست وصله زارت مستقیم به کمرتون، مدل الجی فِلترون، چه اشکال داره؟ خودت باش! (البته این سری جدیدا الجی یکم انحنا داره، دیدید؟) اصن نه؟ یه سنجدی، خرمالویی، آباناری چیزی پیدا کن برو باشگا اسکوات بزن خواهر من. احتمالاً قبلشم از ۱۰ نفر مشاوره میگیرن که اول گِن بپوشم شکمم بره تو بعد روش ک*نبند بپوشم، یا برعکس! (از اتاق فرمان اعلام میکنن این جدیداش هم گِن داره هم پروتز). حالا خوبه حداقل بیآزاره! مث این اکستنشن موها، مثل شلاق موقع رقصیدن تو سر و صورت آدم نمیخوره و لا دکمه و زیپ آدم گیر کنه، بعد بیای خونه ببینی یه دسته مو پلاستیکی مث مو عروسک، سوخته و وز وز، بهت آویزونه.
و به عنوان حسن ختام رو مخیهام، ازتون عاجزانه خواهش میکنم آخر مهمونی گیتار نیارید بزنید باش اکه یه روزی نوم توی فرامرز اصلانی بخونید. اون خیلی تکراری شده به این قبله. گذشت اون دوران که با گیتار میشد مُخ زد. مرسی، اه...
تهشم باید بگی خیییییلی ممنون، واقعاً خوش گذشت. ایشالا ۱۲۰ ساله بشید...
یه پدیده اى جدیداً (چند ساله) به فرهنگ ایرانى اضافه شده به نام مهمونى ورودى دار. یا همون مهمونى پولى خودمون. یا به عبارت ساده تر دیسکو زیر زمینى. به این صورت که یکى میاد یه باغ میگیره، توش یه مهمونى میگیره، و هر کى ورودى بده رو راه میده تو باغ. چه اشکالى داره؟ هیچى، کار به ذاته هیچ مشکلى که نداره هیچ، خیلیم کار خدا پسندانه و مقبولیه، یه پولیم تو جیب صاحب مهمونى میره. ولى اتفاقى که واقعاً میفته چیه؟
اولاً که هر خرى از هر قشرى سرشو میندازه زیر میره تو مهمونى. طرف مال یالقوز آباد سُفلاست، رو بیل مکانیکى کار میکنه، ٥٠ تومن جور میکنه میاد مهمونى. بعدم تا خرخره آب و الکل بهش میدن میخوره و بقیشو خودتون میتونید حدس بزنید. تا دعوا نشه و چهار نفر با قمه و چاغو علیل نشند اون شب، صب نمیشه. خوبیش اینه که کسى هم نمیتونه به پلیس زنگ بزنه، دوستان راحت به کارشون میرسند...
دوماً این صاب مهمونیا جدیداً یاد گرفتن، به کسى نه نمیگند، ظرفیت هم تعیین نمیکنند. تا تعداد زیاد شد و پولا حسابى جمع شد، وسطاى مهمونى میگند مامور اومده، با حرف زدیم ردش کردیم رفت، ولى ماموره گفته با تانک برمیگرده. این مهمان هاى عزیز هم از ترسشون کیف و مانتوهاشونو میندازن رو کولشون، پاشنه بلنداشونو میگیرند به دندون و مث پلنگ، از در و دیوار و از هر سوراخى شده خودشونو از باغ میذارن بیرون. به خیال اینکه ما چقدر زرنگیم که در رفتیم. قافل از این که تعداد از ٢٠٠ به ٢٠ که رسید، تازه صاب مهمونى شامو میده. به کى؟ دوستان و آشنایان و اقوام وابسته...
خلاصش که این مدل مهمونیا، به درد چند دسته بیشتر نمیخوره که من در اینجا فقط به یک دسته اشاره میکنم:
اونایى که هنوز مهمونى دعوت شدن رو کلاس میدونن ولى متاسفانه جایى کسى دعوتشون نمیکنه. این دسته از عزیزان میتونن از یه هفته قبل بگند مهمونى دعوتیم، تا یه هفته بعد هم بگند مهمونى رفتیم.
منم یکى دوبار خر شدم به هواى مهمونیاى خودمون رفتم، که از همین تریبون اعلام ندامت و پشیمانى خودم رو اعلام میکنم. از خداوند متعال هم طلب مغفرت و بخشش میکنم، باشد که رستگار و به راه راست هدایت شوم. الهى آمین...
تو جهان سوم سِلف سرویس معنی نداره. یعنی معنی داره ولی مفهوم نه. دقیقاً مث خیلی چیزای دیگه که از اروپا و آمریکا، اسمش وارد شده ولی فرهنگش هنوز نه. مثل جاست فرند! جهان سوّمی رو باید یه بشقاب بکشی بدی دستش بگی همینه که هست، برو یه گوشه واسه خودت بشین بخور. اینم قاشق و چنگال و بشقاب یه بار مصرف پلاستیکی. نوشابه و دوغ و ماست اضافه هم خواستی باید بیای دروغی بگی واسه یکی میخوای، یا الکی بگی نگرفتی، بعد تازه وایسی یه ربع خ**ه مالی کنی و قسم حضرت عباس و اعمه اطهارو بخوری، تا شاید یه دونه بهت بدیم خوشحال شی.
من خیلی وقت پیش به این نتیجه رسیده بودم ولی مهمونی دیشب باعث شد دربارش بنویسم. دلیلش هم این نیست که شام بهم نرسید، دلیلش فقط اینه که همون کسایی که خودشون رو با کلاس و داف و پاف میدونند و به کونشون میگند دنبال من نیا بو میدی، دقیقاً بدتر از هر دفعه مواجهه من با این صحنه رفتار کردند.
طرف چُس کلاسش تا شعاع ۳ متریشو خفه کرده، بیشتر از یارانه یه خانواده لُر فقط خرج پروتز لب و گونه و پ س ت و ن ش کرده، بعد سر میز سلف سرویس کون گندشو کرده به جمع یه ربع وایساده از حولش یه دیس کشیده اندازه مصرف کل خانوادش واسه دو هفته صبحانه، نهار و شام، که به زور تعادل اول خودشو با اون پاشنه هاش، بعدم بشقاب رو حفظ کرده بود فقط از دور و برش نریزه. اینا دقیقاً هموناییند که روز عاشورا-تاسوعا چادر سرشون میکنند، تو صف نذری میایستند و واسه یه پرس قیمه جیغ جیغ میکنند و خشتک خودشونو جر میدند. اینا هموناییند که به عشق شام تو خیابون "مرسی" میزنند.
بعد اینجوری میشه که نصف مهمونا از سنگینی نمیتونند دیگه جُم بخورند ولی نصف بیشتر بشقاباشون هنوز مونده، نصف مهمونا هم وایسادند اون نصف دیگه رو تماشا میکنند و به هم ژله و کرم کارامل تعارف میکنند. صاحب مجلس هم که بی تقصیر فقط خجالت میکشه، نه بخاطر این که غذا کم باشهها، نه، بخاطر اینکه فرهنگ کمه :)
خلاصه این داستان رو به مجموعه "فقر یعنی..." ذهنتون اضافه کنید. فقر یعنی...
پ.ن: من خودم رستوران که میرم سعی میکنم بشقاب اردوم رو تا جایی که میتونم پُر کنم، چون اونجا قضا کم نمیاد. یا اینجوری نیست که به کسی نرسه یا یه عدّه گرسنه بمونند.
انقدر استرس دور و برمون هست و واسمون عادی شده و بهشون عادت کردیم که فکر میکنیم اینا جزوی از زندگی عادیمونه. هیچوقت بهتر ازین هم نبوده که بتونیم مقایسه کنیم.
موبایلا آنتن نمیده، اِسترس
اساماس نمیرسه، اِسترس
اینترنت قطع میشه، اِسترس
اینترنت کم سرعت میشه، اِسترس
یه موتوری از کنارت رد میشه، اِسترس
تو خیابون آشنا میبینی، اِسترس
پُلیس میبینی، اِسترس
با ماشین میری، اِسترس
پیاده میری، اِسترس
سوار تاکسی میشی پول خُرد نداری، اِسترس
مهمونی میری، اِسترس
باغ و دور همی میری، اِسترس
اِسترس، اِسترس، اِسترس...
عادی شده دیگه! همیشه همینجوری بودی. تازه دخترای بیچاره که دیگه، لا اِسترسند...