صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

Keep Calm and Soldier On


They look ordinary

they lace up just the same

but it's not the boots that matter

it's my soldier in the boots

that means the world to me

آهنگ ایرانی؟ Never

من کلاً اهل آهنگ فارسی اونم این جدید مدیدا نیستم. امّا چند تا آهنگه که بدون هیچ دلیل خاصی دوست دارم :دی نه بخاطر خوانندش نه به خاطر سبکش نه به خاطر خاطرش نه به خاطر هیچی دیگش.


  • آهنگ "دیگه دیره" از "همایون"
  • آهنگ "برو" از "سامی بیگی"
  • آهنگ "خیلی دلم ازت پره" از "محسن یگانه"


شاید باورتون نشه که هیچکدوم از این ها رو اصلا نه میشناسم نه دنبال میکنم اما نمیدونم چرا این سه تا رو اینقدر دوست دارم...

آدم نمیشوم...

و من باز هم هدست به گوش شروع به راه رفتن میکنم. روی ضرب و کمی تند تند. به کجا چنین شتابان؟ کسی از من نپرسید! خودم هم نمیدانم. سرم پائین و لبم زمزمه کنان. مردم و مغازه ها و ماشین ها و نورها و تاریکی ها همه با موزیک من مثل یک ویدئوی کارگردانی شده اند. مثل یک اکولایزر رفتار میکنند. انگاری همه در فیلم من اند، همه میدانند چه کار کنند، میشنوند آهنگ مرا...


پر از انرژی ولی خسته از تکرار رابطه، خسته از شناختن و شناخته شدن...


وقتی آهنگت عاشقانه میخواند و تو نمیدانی کلمات را به که نسبت دهی، بی اختیار دنبال آهنگ بعدی میگردی، به امید این که عاشقانه نیست...


سلام، من پدرام، یک آسیب اجتماعی هستم! لطفاً فاصله بگیرید...


Awkward Moment

That awkward moment you get happy cause you have 99 notifications on Facebook! Just one person liked your everything!...

Keep Calm and Soldier On

پدرام اعظم پناه - مرداد سال 1391

249 روز و 23 ساعت و 26 دقیقه مانده با پایان خدمت سربازی پدرام اعظم پناه

برای دیدن عکس با سایز بزرگ اینجا کلیک کنید (1:1)

برای دیدن آلبوم عکس های سربازی در فیسبوک اینجا کلیک کنید (در صورت دوستی)

تو نمیدونی...

چهارشنبه 18 مرداد ماه سال 1391 ساعت 23:59


شایدتو ندونی!

      ولی من هر روز میبینمش!  
      و آن از لحظه های شیرین آن دورانش میگه! البته خیلی قبل نه...
      واسه عروسیش موهاش مشکی بود!
      هنوز به یادته.

      از تو واسم میگه...

      اما با بغض...


ریش سپید

تو صورت مرا حفظی، من ریشِ سفید داشتم؟


پریروز تو پادگان رفتم جلوی آئینه و باز هم طبق عادت به خودم نگاه کردم. تو فکر مسواک زدن بودن که دیدم یک دونه از ریش هام داره برق میزنه. فکر کردم انعکاس نور خورشیده که از پنجره کناری داره میاد تو. صورتم رو یکم چرخوندم دیدم بازم داره برق میزنه. اونطرفی چرخوندم، دست کشیدم روی صورتم اما بازم برق میزد. رفتم جلوتر، سرم رو بالاتر گرفتم و زیر چشمی چونم رو نگاه کردم. ریش سفید...


یادم به اوّلین موی سفیدم افتاد. این دفعه قبولش برام آسون تر بود...

خوش اومدی به صورتم...


درگیر من مشو، همدم نمی شوم

حوا مرا ببخش آدم نمی شوم


جسمی‌ شکسته و روحی‌ پر از خراش

عاشق نمی شوم دلواپسم نباش!


درگیر عادتم, سرگرم خود شدن

در مرز یک سقوط دیگر نه تو نه من


شکل خودم شدم تلخ و بدون رحم.

در انتهای خویش حال مرا بفهم


شکلی‌ شبیه خود با چشم گریه سوز

باور نمی کنم آینه را هنوز


از پشت این سکوت، از این نقاب و نقش

حال مرا بفهم جرم مرا ببخش


امروز بهترم، حوا بیا ببین

دلتنگ من مباش من مرده‌ام همین!

گتر...

فقط یک سرباز میداند، زندگی کوتاه تر از آن است که گـِـتـــرت را تا بزنی!


260 روز و 7 ساعت و 53 دقیقه مانده با پایان خدمت سربازی پدرام اعظم پناه...

بابا

بابا نان داد.

بابا برای نان جوانیش را داد...

مخصوصاً نهار...

بعضی وفت ها واقعاً دلم واسه مامانم میسوزه. پنج شش ساعت میپزه، ما تو یه ربع میخوریم...