صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

نمی‌شـود، نـشد...

من همش تو و تو...


یـک دسـتـت بر صورت من و دست دگرت، روی صـفحه کـلـیـد گـوشـی

یــک چـشـمـت سـوی مـن و چـشـم دگـرت روی نـمـایـشـگـر گـوشـی

نیم کره‌ی راست مغزت درگیر من و سمت چپی سوار بر امواج گوشی

یــک گــوشــت تــوهــم حــرف هـــای مــن و دیـــگــری از مــوزیــک پــر


نمی‌شـود، نـشد...

نمیخواهی بشود...

Girlfriendship Nomination

Just made up a silly but meaningful word to justify these temporary relationships : "Girlfriendship Nomination". how about that?

دکتر مهندس های مملکت

فرق یک دکتر با یک مهندس اینه که یه دکتر، خوب میکنه، امّا یه مهندس، دُرســت میکنه!...

مست و هوشیار

زیــادی کــه شــاد بــاشــی، بــعــداً ازت مــی‌پــرســنــد : "مــَــســتــ... بــودی؟"
ادامه مطلب ...

لاستیک

Lastic وارد پارسی شد و به لاستیک تبدیل شد. لاستیک به خمینی‌شهر اصفهان رفت و دوباره شد لَــســتــیــک!

جلاخالق...

فلصفحه...

قمارباز میگه به ت*مم! آدم معتقد میگه قسمت بود...

فلصفحه...

اگر شما به یکدیگر احترام بگذارید، یکدیگر هم به شما احترام می‌گذارد...

قرار به سبک دهه شصت

چند وقت پیش با مهرشاد قرار گذاشتیم :


ساعت 12:00 دروازه شیراز.


اون دانشگاه صنعتی بود و من خونه. هیچکدوم هم موبایل نداشتیم. مثل دهه ی شصت. قرار شد هر کسی 10 دقیقه برای اون یکی صبر کنه...


تو راه کلّی استرس دیر رسیدن داشتم، قیافه‌ی تک تک آدم‌ها رو نگاه میکردم ببینم مهرشاده یا نه. بیشتر از 10 بار ساعتم رو نگاه کردم. چند بار توهّم ویبراتور موبایل زدم. چند بار دست کردم تو جیب و جَرم دنبال گوشی گشتم زنگ بزنم بگم کجایی. خلاصه وقتی دیدمش، انگار یه بار خــیــلــی سنگین از روی دوشم برداشتند. نرسیده به آخر، خــدایــا از تو ممنونم که هاتف محمول (مـوبـایـل یا همان تلقن همراه) را آفریدی و به ما هدیه کردی. چی کشیدند بنده خداها، بندگانت در دهه‌ی شصت، دهه‌ی "ما آمدیم، نبودید" پشت در...


یاد قطعه‌ی م‌ح‌س‌ن ن‌ا‌م‌ج و افتادم، دهه‌ی شصت...

ادامه مطلب ...

تجربه میشه واست...

من از روزی می‌ترسم که وقتی دارند می‌ذارندم تو قبر هم یکی پیدا بشه پَته کفن رو بزنه کنار و آروم در گوشم بگه : طـــــوری نـــیـــســـت! تـجـربـه مـیـشـه واسـت...