ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
اوناندشوندا : جمله ی یک اصفهانی وقتی جمعی را که گم کرده بوده دوباره پیدا میکند!
نگزددون؟ جمله ی یک اصفهانی با دیدن زنبوری که در حال پرواز کردن اطراف کسیه که باهاش رو درواسی داره...
جالب اینه که بدونید این اصلاً من در آوردی یا حاصل خلاقیت ذهنی کسی نیست! این جمله ای که سال ها پیش خودم با همین گوش های خودم تو یه جمعی شندیدم که یادم میاد تا نیم ساعت بعدش با دوستام تکرارش میکردیم و میخنددیدم.
خدا میدونه اون بنده خدایی که جمله ی "Eztesmeshes" رو از اون مکانیک اصفهانی هنگام پیدا کردن عیب تسمه اتومبیل بکار میبرد را شنیده چقدر خندیده...
یادمه بچه بودم واسم سؤال بود، که چرا بابام وقتی میخواد بره کنترل تلوزیون رو برداره نمیدوه؟
چند وفت پیشا داشتم به این فکر میکردم که این فیسبوک چقدر ر**ه تو ذوق آدما! یکیش خود من (البته اگه جزو آدما به حساب بیام :دی) قبلاً یک ایده به ذهنمون میرسید میومدیم اینجا پستش میکردیم با آب و تاب و عکس و تشریفات، حالا اولاً دیگه ایده به ذهنمون نمیرسه دوماً اگه هم برسه استرس اینو میگیریم که چه جوری یک خطش کنیم که بشه واسه استاتوس فیسبوک گذاشتش...
بگذریم.
بعضی ها رو تا جدا گانه دست روی چشم چپ و راستشون رو عکس تمام رخشون نذاری نمیفهمی لوچند...
دوتا از دوستای دانشگاه من باعث شدند من این متن رو بنویسم. شاید بیشتر از چند ساله که این موضوع تو مخ منه! هر موقع میدیدمشون شک داشتم که آیا واقعاً لوچند یا من توهم زدم. تا نهایتا عکسشون رو تو فیس بوک دیدم. وقتی دست گذاستم رو چشم چپ دیدم چشم راست داره تو چشمام نگاه میکنه. دست گذاشتم رو چشم راست دیدم چشم چپ داره به دوردست ها نگاه میگنه...
دوست داشتم میشد یه کلیدی،
چاقویی، مفتولی چیزی بکنم تو عنبیه یکی از چشماشون و یکی دو میلیمتر
بچرخونمش، بلکه یه ثوابی هم کرده باشیم این وسط!