صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

اوناندشوندا!

اوناندشوندا : جمله ی یک اصفهانی وقتی جمعی را که گم کرده بوده دوباره پیدا میکند!

Yo Cool Disk

ضایع ترین توع دسته بندی آهنگ :


ایرانی

خارجی
جدید
گلچین
قدیمی
New Folder

نگزددون؟

نگزددون؟ جمله ی یک اصفهانی با دیدن زنبوری که در حال پرواز کردن اطراف کسیه که باهاش رو درواسی داره...


جالب اینه که بدونید این اصلاً من در آوردی یا حاصل خلاقیت ذهنی کسی نیست! این جمله ای که سال ها پیش خودم با همین گوش های خودم تو یه جمعی شندیدم که یادم میاد تا نیم ساعت بعدش با دوستام تکرارش میکردیم و میخنددیدم.


خدا میدونه اون بنده خدایی که جمله ی "Eztesmeshes" رو از اون مکانیک اصفهانی هنگام پیدا کردن عیب تسمه اتومبیل بکار میبرد را شنیده چقدر خندیده...

سؤالات دوران کودکی من!

یادمه بچه بودم واسم سؤال بود، که چرا بابام وقتی میخواد بره کنترل تلوزیون رو برداره نمیدوه؟

مغز یک خطّی...

چند وفت پیشا داشتم به این فکر میکردم که این فیسبوک چقدر ر**ه تو ذوق آدما! یکیش خود من (البته اگه جزو آدما به حساب بیام :دی) قبلاً یک ایده به ذهنمون میرسید میومدیم اینجا پستش میکردیم با آب و تاب و عکس و تشریفات، حالا اولاً دیگه ایده به ذهنمون نمیرسه دوماً اگه هم برسه استرس اینو میگیریم که چه جوری یک خطش کنیم که بشه واسه استاتوس فیسبوک گذاشتش...


بگذریم.

اسحاق کجایی؟

صبح ها، نیروی جاذبه اطراف تخت من چند برابر میشه! نیوتون کجایی؟

عالم مستی...

تحقیقات نشون داده که انسان در عالم مستی درست نمسیتونه تایپ کنخ و حرول ذت بتیختد خهلب سبو///

شنبه صبح

سالها هیچکس نتونست به من زور بگه الّا شنبه صبح. خیلی زور میگه...
مهد کودک بودیم زور میگفت.
دبستانی شدیم زور میگفت.
رفتیم راهنمایی زور میگفت.
رفتیم دبیرستان زور میگفت.
دانشجو شدیم زور میگفت.
حالا هم که سربازیم بازم زور میگه!

چی میشد هفته از یکشنبه شروع میشد؟ (خودم میدونم!)

لوچ؟

بعضی ها رو تا جدا گانه دست روی چشم چپ و راستشون رو عکس تمام رخشون نذاری نمیفهمی لوچند...


دوتا از دوستای دانشگاه من باعث شدند من این متن رو بنویسم. شاید بیشتر از چند ساله که این موضوع تو مخ منه! هر موقع میدیدمشون شک داشتم که آیا واقعاً لوچند یا من توهم زدم. تا نهایتا عکسشون رو تو فیس بوک دیدم. وقتی دست گذاستم رو چشم چپ دیدم چشم راست داره تو چشمام نگاه میکنه. دست گذاشتم رو چشم راست دیدم چشم چپ داره به دوردست ها نگاه میگنه...


دوست داشتم میشد یه کلیدی، چاقویی، مفتولی چیزی بکنم تو عنبیه یکی از چشماشون و یکی دو میلیمتر بچرخونمش، بلکه یه ثوابی هم کرده باشیم این وسط!