ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
اومدم از ماشین پیاده بشم و به همکارم دست بدم که خدافظى کنیم، بعد از اینکه دست راستشو ول کردم همینجورى که سرم پائین بود و یه پام از ماشین بیرون، از شدّت خستگى و گرما، چشمم خیره به دست چپش، دستم هنوز دراز بود و ناخوداگاه منتظر بودم با اون یکى دستش هم یه بار دیگه بهم دست بده. یه لحظه فکر کردم حالا که دو تا دست میبینم حتماً باید دوبار دست بدم!
بنده خدا اونم خسته تر از من نامردى نکرد و خیلى رسمى و جدّى، بى اختیار دست چپشو از فرمون ماشین ول کرد که دوباره دست بده. خلاصه یهو در یک لمحه به این دنیاى فانى (Funny World) برگشتیم و دوتایی زدیم زیر خنده..
وقتی چیزی به ذهنم (!) میرسه تو نُت گوشیم ذخیرش میکنم که یادم نره و بعداً به رشتهی تحریر درش بیارم. چه ادبی! خلاصه دیروز صبح زود، گلاب به روتون، تو راه دست به آب، خواب و بیدار یه چیزی اومد تو ذهنم. با دست خیس رفتم تو نت گوشیم نوشتم "زنـگ وسـوسـه انـگـیـز" امّا الآن به کل یادم رفته چی تو ذهنم بوده که اینو نوشتم. لابد اضغاث احلام بوده دیگه. خودم دارم میمیرم از فضولی و کنجکاوی :-|
داستان سال کنکورم شده که نخ بسته بودم به انگشتم که یه چیزی رو یادم نره، یادم رفته بود چرا نخ بستم به انگشتم...
یادت باشه، بعضی وقتها یادمون میره که چی باید یادمون میمونده...
حالم ازینا که جملات زیبا Share میکنند به هم میخوره.
پ.ن : دقت کردین چقدر جدیداً حالم از آدما به هم میخوره؟ اینا همش از اثرات کار کردم مجدد با عوامه...