ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
انقدر شاکی نشید که چرا هیچکس منو واسه خودم نمیخواد!
به اندازه داشتههات که انتظار داشته باشی، همه چی درست میشه..
ما که با بازمون خوشیم!
فکر کن روزی هفت هشت تا پسر و مرد و پیرمرد جور وا جور با قد و هیکلای متفاوت با سایزای مختلف، بیان جلوت بکشن پائین لنگاشونو هوا کنند، سجده و رکوه برند، تو صورتت چپ و راست و بالا پائینش کنند که تو واسشون پشماشونو برداری!
فعلاً سرم به درس و کوه بنده! روزا درس میخوتم شبا عصرا میرم کوه، تو غار و رو سنگا و اینا ریاضت میکشم. این ترم دوازدهم و هفدههم و بیستم به ترتیب امتحان VLSI پیشرفته و امنیت شبکه پیشرفته و معماری کامپیوتر پیشرفته دارم که امید وارم بتونم به خوبی و خوشی از پسشون بر بیام مث ترم پیش. از بیتوچهارم هم که دوباره کلاسای گویشم شروع میشه و وای! صب زود پا شدناش، سر کلّه با عوام زدناش، بیسکوئیت ساقه طلائیهاش، ماه رمضوناش و...
مامانم که رو بالشتیمو بر میداره بندازه تو ماشین لباس شوئی، کلّ ذهنیتم نسبت به بالشتم عوض میشه. اصلاً انگار دیگه نمیشناسمش، انگار این بالشت دیگه اون بالشت همیشگی نیست، خیلی عوض میشه. عین یه غریبه...