صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

دلار

بنده اصولاً و مخصوصاً جدیداً آدم سیاسی‌ای نیستم. به عبارت دیگه سیاست داخلی و اخبار منطقه یه جورایی به ت**م هم نیست. بنده فقط به عنوان یک شهروند ایرانی از مسوئولین تقاضا دارم که روی قیمت دلار یه تجدید نظری بکنند. چرا که ما تموم دلخوشیمون تو این مملکت اینه که فرصتی پیش بیاد ازین مملکت بریم یه چهارتا مملکت دیگه رو هم ببینیم، که با دلاری چهار هزار تومن و پنج هزار تومن تا قُم-جمکران هم نمیشه رفت. سفر خارجی پیشکش، قیمت تخم مرغ به دلار چه ربطی پیدا میکنه؟ نکنه مرغامون واسه تخم گذاشتن، گیف کارت شاباش میگیرن؟ البته من در این زمینه پیشنهاداتی به رئیس پول ایران هم دارم.


پیشنهاد اولم اینه که، بیایید دست در دست هم دهید تا با حمایت از تولید کنندگان داخلی، دلار با کیفیت داخلی تولید کنیم و با قیمت مناسب تر به دست مصرف کننده برسانیم.


پیشنهاد دومم اینه که بیایید قیمت پول خودمون رو برای مردم خودمون (چون آشنا هستن) پایین تر بیاوریم، ولی واسه بقیه همون باشه. مثلاً وقتی میری عابر بانک میزنی ۱۰۰ هزار تومن بده، ۵۰ هزار تومن از حسابت کم بشه ولی ۱۰۰ هزار تومن پول بهت بده. با این کار میتونیم پول بیشتر با مبلغ کمتر تهیه کرد.


پیشنهاد آخرمم اینه که، ما که داریم هالووین و کریسمس و تا چند وقت دیگه عید پاک رو جشن می‌گیریم، یه باره بیایید واحد پولمون رو هم بکنیم دلار دیگه! اینجوری هرچی دلار بالا و پایین بشه ما هیچ تفاوتی احساس نمیکنیم. مث اینه که نشسته باشیم رو یه یک دلاری. هر چی بالا و پایین بره ما هم باش بالا پایین میریم.


پیشنهادات دیگه ای هم دارم که به نظرم به کارامدی این سه تا نیست. مثلاً اینکه پول بیشتری تولید کنیم، بعد بریم صرافی‌های معتبر تو خارج دلار بخریم و در بریم. یا مثلاً تمام پول‌های کاغذی و فلزی سطح ایران رو جمع آوری و بازیافت کنیم به عنوان مواد خام بفروشیم به خارج بجاش دلار وارد کنیم. یا باز یه پیشنهاد دیگه اینکه بیایم فرهنگ سازی کنیم در سرتاسر جهان که پول خوشبختی نمیاره و بهشون از کودکی آموزش بدیم که انقدر مادی گرا نباشند.

حمایت از کالای تولید داخل به سبک من

من به نوبه خودم دارم از تولید ملّی حمایت میکنم. مثلاً همین امشب. دلم شکلات خواست رفتم سیتی‌سنتر اسنیکرز بخرم، دیدم زده ۲ هزار و خورده‌ای. سی سانت اونورترش شوکوپارس زده بود دویست و خوردت‌ای. این شد که حس کردم اسنیکرز دیگه ده برابر نمیتونه خوشمزه‌تر از شوکوپارس باشه که! و بنابر این شوکوپارسو خریدم. ما به این صورت مجبوریم از کالای با کیفیت داخلی حمایت کنیم...

شانس

میگن شانس وجود نداره! کی گفته شانس وجود نداره؟ یه پیرهن یه دست مشکی پوشیده بودم که فقط یه خط نیم سانتی سفید از بالا تا پایینش کشیده شده بود. همین که اومدم قاشق دوّم زیتون پرورده‌ها رو بذارم دهنم، یه تیکه چرب و چیلی ازون گردو‌هاش زارت افتاد رو همون خط سفیده رو پیرهنم! خب اگه این شانس عن نیست، پس چیه؟ با ریاضیاتم حساب کنی شانس افتادن گردوی زیتون پرورده روی یه خط سفید بسیار نزدیک به صفره! این هیچی نمیتونه باشه جز همون شانس عن من. بحث شانس عن من شد اینم بگم رو دلم نمونه. یه بار میخواستم بگم شانس عن من، خیلی ناراضی و غمگین بودم، خیلی عاجزانه گفتم شانس من عنو نگا...

فیلم

یه زمانی، از بزرگتریت تفریحاتم در دوران کودکی این بود که برم از ویدئو کلوپ فیلم کرایه کنم، یا در دوران نوجوانی از یه کامپیوتری بخرم، بیام بشینم نگاه کنم، لذّت ببرم.


الآن چندین گیگابایت فیلم جدید دارم که هنوز ندیدمشون، امّا وقت ندارم تماشاشون کنم.


روزی رو می‌بینم که هم چندین گیگ فیلم جدیده ندیده دارم، هم ساعت‌ها تایم آزاد، امّا دیگه حال و حوصله‌ی فیبم دیدنو ندارم.

کریسمس + یلدا = کریسدا

می‌خوایم از دنیا عقب نمونیم، در عین حال سنن و ارزش‌های کشور خودمونم رو هم حفظ کنیم. اونوقت نتیجش می‌شه کریسدا...


کریسدا یا کریسیلدا فاصله‌ی بین شب یلدا و کریسمس را گویند، که در این بازه‌ی زمانی، ایرانی‌ها یه سفره می‌چینند که هم حافظ حال کنه هم بابانوئل. اَنار و فال حافظ و کادو‌های بابانوئل و درخت کریسمس و شیرینی و آجیل و کیکِ انار طور و خلاصه هر چی یه ذره به قرمز ربط داشته باشه می‌ذارن. اگه دست مسئولین باز بود، فکنم بدشون نمیومد از یلدا تا کریسمس رو هم تعطیل رسمی اعلام کنند. یه سنّت هم پایه گذاری می‌کردیم اسمشو میذاشتیم سنّت نو (مث شعر نو)، مفادشم این بود که بعد از شب یلدا، وقتی این مهمونی بیمزه فامیلیاتون تموم شد، تا خود کریسمس، زیر پتو، پا یوتوب که رنگشم قرمز باشه. اگه دوست دختر داشتید هم مستحبه که اونم باشه ولی قبلش باید با هم جینگل‌بلز بخونید و تهش دختره بگه "اُوووه، یِسْ" پسره هم بگه "کٰانْ‌گِرَجُولِیشِنْزْ". البته اذن پدر دوست دختر لازمه مگر اینکه دوست دختر، قبلاً دوست پسر داشته بوده باشه! بعد به ازای هر فیلم یا هر قسمت سریالی که ببینی، تو اون دنیا خدا بهت ژتون حوری و قلمان می‌ده. تو این مدّت هم هر گونه دید و بازدید و مهمونی بازی بدیومن، ناخجسته و بدشگون اعلام میشد. می‌گفتند تو این دوره هر کسی بره مهمونی خونه هر کسی، باید یک پنجم آجیلاشونو آدرس می‌دم بفرستن در خونه ما به عنوان پایه گذار این تعطیلات. بعد از من هم یه سری صندوق درست می‌کنم در سطح شهر، برید بریزید اون تو، ما خودمون میایم جمع می‌کنیم.


حافظ رو هم اگه مَردید برید بخونید. من خودم نیّت کردم یه فال برداشتم، دیدم سخته، هیچیشو نمی‌فهمم، گذاشتم یکی دیگه برداشتم. دیدم اونو اصن نمیتونم بخونم که بخوام بفهمم. فکنم محکم نیّت کردم، حافظم فکر کرده ما فوق‌لیسانس داریم آدم حسابیم، استرس گرفته خواسته خودی نشون بده و کم نیاره یه سختاشو انداخته به ما. اصن من خودم مطمئنم حافظ نصف بیشتر نیتاتونو نمیفهمه، الکی جواب می‌ده. مگه اینکه با بابانوئل مشورت کرده باشه قبلش! روند همکاری به این صورته که مثلاً من نیّت کنم یه آیفون ۷ داشته باشم، حافظم بدون اینکه متوجه بشه آیفون ۷ چیه میگه: "ای صاحب فال بدان و آگاه باش که به آنچه می‌خواهی می‌رسی، فقط نمازتو سر وقت بخون". بعد حافظ پا میشه با اولین باد سریع‌السیر صبا میره نزد بابانوئل میگه: "من که از تلنولوژی هیـــچ ندارم خبری، اگه بت پول دهم، این که ایشون گفت میخری؟" بابانوئلم گوزنهای شمالیشو استارت میزنه میره با سورتمه میخره، صب میاره میذاره تو جوراب بالا شومینه. اینجوری هم فال حافظ درست در میاد هم بابانوئل راحت متوجّه می‌شه کادو چی‌چی دوس داری و دیگه لازم نیست بری بشینی رو پاش. اون بساط بچه بازیم حذف می‌شه اینجوری.


راستی از الآن فحش "ک" دار میذاریم واسه اونایی که جعبه خالی کادوپیچ می‌کنند می‌ذارند پا درخت کریسمس فقط واسه عکس. این فحش از الآن تاروزی که قطب شمال بخاطر گرمایش جهانی کامل آب نشده و بابانوئل بی‌خانمان نشده، باقیه. انار هم درسته نذارید سر سفره، یا دون دون شده باشه یا آب انار باشه. از درخت کریسمس علاوه بر تزئینات لامپ و شرشره رنگی، حتماد سوسیس آویزون کنید. فقط یادتون نره صبح به صبح سوسیسای خورده شده رو دوباره شارژ کنید. 


خلاصه یکی دو هفته بکشید و بیاشامید فقط اصراف نکنید که هم حضرت حافظ هم بابا نوئل جفتشون اینکاره بودند، فقط ساقیاشون متفاوت بوده. حالا باز اگه چیزی به ذهنم رسید به صورت حدیث متشاشر (شر میکنم تو اینستام واستون) به دستتون می‌رسونم.

زن = مرد (سعی خودمو کردم)

از دانشجو می‌پرسم عذر می‌خوام، من تایین سطحتون کردم؟ میگه نه انگار، یه خانوم دیگه بود. اگه معتقد به برابری زن و مرد نبودم همونجا خشتک خودمو پاره می‌کردم از چند تا حس مخلوط!

نظریه نسبیت زمان مای ورژن

چند وقت پیش یه اَپ دانلود کردم رو گوشیم که هر نیم ساعت به نیم ساعت ساعتو بلند اعلام میکرد. ظهر از کلاس اومدم خونه که یکم استراحت کنم. همین که پشتمو گذاشتم رو تخت، هر ۵ دقیقه به ۵ دقیقه این اَپ ساعتو اعلام میکرد. ساعت ۲، ساعت ۲ و سی دقیقه، ساعت ۳، ساعت ۳ و سی دقیقه، ساعت ۴! خب پاشیم بریم سر کار. همین که پامو گذاشتم تو محل کارم، نمیدونم چه بلایی سر زمان و اون اَپ اومد که دیگه هر دو ساعت یه بار ساعتو اعلام می‌کرد. ساعت ۵، ساعت ۵ و سی دقیقه، ساعت ۶، ساعت ۶ و سی دقیقه...


همون جا بود که من نظریه نسبیت زمان رو کشف و درک کردم. هر نیم ساعتی، دقیقاً نیم ساعت یا ۳۰ دقیقه یا ۱۸۰۰ ثانیه نیست. گاهی اوقات نیم ساعت به ۵ دقیقه و گاهی به ۲ ساعت تغییر طول می‌دهد.


خلاصه به شب نرسیده اپلیکیشنو پاک کردم وگرنه مطمئنن تا الآن اون قضیه دوقلو‌هایی که میرن فضا بعد یه کوسه میاد میخورتشونو واستوم اثبات میکردم...

۲۵

مخاطب این پست افراد زیر ۲۵ سال هستند


زیر ۲۵ سال یه سری چیزا افتخار کردن نداره. مثلاً اگه زیر ۲۵ سالی و هیکلت خوبه هنر نکردی. اگه هیکلت بد بود باید خیلی ناراحت میبودی. بعد ۲۵ خوش هیکل موندی هنره.


تا قبل ۲۵ اگه موهات پر پشت بود و قیچی توش نمیرفت، یا تا تو کمرت بود و تو کش سر جا نمیشد هنر نکردی. غیر از این بود باید قصه میخوردی. اگه بعد ۲۵ موهات سالم و پر بود افتخار داره. همین قضیه راجع به خیلی چیزای دیگه صدق میکنه. مژه، نفس، قدرت بدنی، چروک پوست و الی ماشا الله. کلاً زیر ۲۵ زیاد حرف نمیزنه...


پ.ن: حالا یه عده سن بالاتر متنو که میخونن به من میگن برو جوجه...

انتظارات ت‌**ی

یه انتظاراتی تو این دنیای مجازی از آدم دارند که از توانایی من یکی که خارجه. مثلاً یارو نوشته: "هر روز که چشماتو باز میکنی، یادت باشه که یکی یه جایی از دنیا داره نفسای آخرشو می‌کشه". خب خواهر من، برادر من، من اگه هر روزمو به یاد یه کسی که یه گوشه‌ای از دنیا داره نفسای آخرشو میکشه شروع کنم که بعد یه هفته خودم سرطان دپرشن میگیرم می‌میرم که! بعدشم، الآن من به فکر اون باشم چه کمکی کردم دقیقاً؟ من نهایت کاری که بتونم بکنم اینه که یه لایک ول بدم واستون حالشو ببرید. از همون اول بنویسید لطفاً با شادی لایک کنید ما هم شاد شویم. به این قبله لایک میکنم واستون اگه از رو دنده خوبم پاشده باشم واستوم کامنتم میذارم که دیگه برید واسه دوست و رفیقاتونم تعریف کنید. 

شوهر شوهره شوهر

‎قبلاً دخترای زشت و چاق و کور و کچل شوهر گیرشون نمیومد و مُجرد می‌موندن روی دست پدر مادرشون و همه با هم دست جمعی غصّه می‌خوردند که ای وای چرا دخترمون تُرشید.


‎الآن داستان کاملاً برعکس شده! دخترای خوشگل‌تر، مستقل‌تر، باکلاس‌تر و موفق‌تر، تحصیل‌کرده تر، نیازی به شوهر برای خوشبخت شدن و لذّت بردن از زندگی نمیبینن و به همین دلیل معمولاً یا نیازی به ازدواج کردن نمی‌بینند و یا تو سنین بالاتر، با چشم باز برای داشتن یک همراه و دوست، ازدواجِ موفق‌تر، برابر و پایدارتر می‌کنند. از اون دخترایی که از خودشون ایده دارن، به سلامتیشون میرسند و باشگاه میرند، ظاهر آراسته و شیک ولی طبیعی دارن. شغل دارن،  واسه زندگیشون هدف دارن و واسه رسیدن به هدفشون تلاش میکنند، دستشون تو جیب خودشونه، تو جامعه جایگاه دارند. جنس مخالف رو وسیله‌ای برای رسیدن به هدف نمی‌بینند. خودشون رو عدد ۸۵ یا ماشین تولید مثل نمی‌بینند. چشمشون به دست کسی نیست، ماشین کسیو شخصیتش نمی‌دونن. آیندشون رو در دست کسی تصور نمی‌کنند، شادند، سفر کردن رو دوست دارند، بهتر از خودشون رو ستایش میکنند، دست ضعیف‌تر از خودشونو میگیرند، حسادت تو کارشون نیست، منطقی و اهل مذاکره هستند.


‎اینروزا معمولاً دخترای ضعیف، خنگ، دست و پا چُلفتی، محدود و دنیا ندیده، از طفولیت تا سنین بالا منتظر شوهرند که با اسب سپید بیاد ببرتشون تو کاخ رویاهاشون. این دسته، معمولاً بعد از ازدواج یهویی متوجّه می‌شند که کسی مسئول خوشبخت کردن کسی نیست، قبلاً از پدر توسری می‌خوردن الآن از شوهر و تازه یاد کارهای نکرده و اعضای ندادشون میفتند. اینجاست که به فکر طلاق و سکه و مهریه می‌فتند که از دخترای مجردِ موفّق عقب نمونن. احتمالاً یه یادگاری زنده از شوهرشونم دست و پاشونو بدجور بسته. این دسته دلیل بدبختیاشون رو اول بی‌شوهری و بعد هم شوهر بد میدونن. اینا هموناییند که ارتباط سالم و برابر رو با جنس مخالف یاد نگرفتند و معمولاً یا موهاشونو کوتاه میکنند و مَرد ستیز و فمینیست افراطی میشند، یا ازین مطلقه پلنگای عملی آهن پرست می‌شند، یا صیغه موقت و بِتیغِ یه هبل پولدار زن دار میشن. کسایی که منتظرن یکی خوشبختشون کنه معمولاً اعتماد به نفسشون رو از ناخنای مصنوعی و اکستنشن‌های پلاستیکیشون میگیرند. اوج لذتشون توجه هوس بازای اطرافشونه. به اکثر دخترای اطرافشون حسادت میکنند، لنز رنگی و مژه مصنوعی احساس کیوت بودن بهشون میده. چربی‌هاشونو زیر گِن و لباس گُشاد مخفی میکنند، مهمونی و دور همی رفتن واسشون افتخار به حساب میاد و کلاً بهتر از اینا مگه داریم؟ مگه میشه؟ از شبکه‌های اجتماعی هم فقط چُس ناله کردن و گدایی توجهشو یاد گرفتند. 


‎اینجاست که شاعر میگه: 


‎به دختران خود بیاموزید

‎هر آرزویی دارن سعی کنن

‎قبل از ازدواج بدستش بیارن؛

‎چون شوهر غول چراغ جادو نیست


پ.ن :۱.  اگه نمیدونید جزو کدوم دسته هستید احتمالاً جزو دسته‌ی دوم هستید، لطفاً سوال نفرمایید...

۲. اگه آخرای متن حس بدی بهتون میده شما مستعد پلنگ شدن و شاید خود پلنگید

۳.