صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

نخود سیاه

دقیقاْ تا همین دیروز منم مثل خیلی از شماها فکر میکرم که نخود سیاه وجود خارجی نداره. اما...



دیروز در کمال نهایت این نخود سیاه ها رو که مال 25 سال پیشه و از تبریز آوردنش از یکی از بهترین دوستام عیدی گرفتم...


خودم میدونم عکس از کادر زده بیرون! لطفاً دخالت نکنید...

بعضی از آدم‌ها ( آدم ها )

بعضی از آدم‌ها به تو فکر می‌کنند...


 بعضی از آن‌ها به تو توجه می‌کنند...


 عضی‌ها عاشقت می‌شوند...


 عضی‌ها آرزو دارند هدیه ‌شان را بپذیری...


بعضی‌ها فکر می‌کنند که تو برای آن‌ها یک هدیه‌ای...


 بعضی‌ها دلتنگت می‌شوند...


 بعضی‌ها برای موفقیت‌هایت جشن می‌گیرند...


 بعضی‌ها قدرتت را تحسین می‌کنند...


 بعضی‌ها فقط می‌خواهند با تو حرف بزنند...


 بعضی‌ها می‌خواهند که تو همیشه شاد باشی...


 بعضی‌ها می‌خواهند که همیشه سلامت باشی...


 بعضی‌ها برایت آرزوی سعادت دارند...


 بعضی‌ها حمایت تو را می‌خواهند و بعضی‌ها شانه‌هایت را برای گریه‌هایشان...



و همه

احتیاج دارند تا این‌ها را به تو بفهمانند...



 اما هرگز از آرزوی کسی مگریز، شاید این تنها چیزی باشد که آن‌ها در زندگی دارند...

necrophilia, thanatophilia, necrolagnia, orphidicism, zoophilia

بزرگ می شی میفهمی!


میشکنه بزکنه میشپشه بزپشه

صله رحم

بچه که بودم فکر می کردم صله رحم یه جور بیماری زنانه است.


بزرگ که شدم فهمیدم اشتباه می کردم.


بزرگتر که شدم دیدم اشتباه نمی کردم!

یادگاری keepsake

گاهی میرسد غمی به اندازه  کوه !

گاهی میرسد نشاط اندازه  دشت !

افسانه ی زندگی چنین است عزیز !


در سایه ی کوه باید از دشت گذشت...

پاردُم!

دیروز تو چایخونه عرشیا بودم تو مهرشهر کرج، همینجور که مشغول قلیون و چای و صحبت و اینا بودیم یکی از بچه ها یه دیوان حافظ درآورد بخونه، ازش گرفتم یه نگاهی بندازم بهش(بعد از 20 سال که حافظ دست نگرفته بودم ) که یه دفعه یه کلمه ی باحال دیدم : پاردم

حالا بگو معنیش چی بود :دی


پاردم : (دُ) (اِمر.) چرمی که بر عقب زین یا پالان می دوزند و زیر دم اسب می اندازند.


ببین چقدر این یه تیکه چرم که زیر دم اسب میزدن مهم بوده که یه کلمه واسش ساختن!



امین زاغری

سی ام آبان سال یک هزار و سیصد و هشتاد و هشت خورشیدی. ساعت یازده و بیست دقیقه ی جدید!

Pioneer DVD-RW DVR-K17 ATA Device Vaio Sony

Then:

HKEY_LOCAL_MACHINE\SYSTEM\CurrentControlSet\Control\Class\{4D36E965-E325-11CE-BFC1-08002BE10318} 

click on this and locate UpperFilters in the right-hand window, (if it exists) right click on this and select Delete and then OK. 

Under the same Registry Key locate LowerFilters, (if it exists) right click on this and select Delete and then OK. 

Quit Registry Editor and re-boot the computer, new registry values will be created that will hopefully cure the problem.

رید , Read , rid

فعلاً حال ندارم قضیه Instructor  شدنم رو توضیح بدم، فقط در همین حد بدنید که روزی 8 ساعت تو موسسه ی گویش، زبان انگلیسی تدریس میکنم...


حالا اینو گوش کن...


سر یکی از کلاسهام داشتم فونوتیک Long e رو درس میدادم...

Okay everybody, repeat after me…


Bee /bi/ - Bee /bi/ Bee /bi/

Feet /fit/ - Feet /fit/ - Feet /fit

Meat /mit/ - Meat /mit/ - Meat /mit/

Read /rid/ - Read /rid/ - Read / رید/


دیدم یه سری دارند زیر لبی میخندند.پیش خودم گفتم حالا تا آخر کلاس میخواند با هم پچ پچ کنند و بخندند! خلاصه منم نامردی نکردمو سه چهار بار دیگه همچین اسهالی تکرار کردم...


رید – رید – رید...


حسابی که تخلیه شدند برگشتم گفتم :

Okay, Everybody laugh, laugh…


کلاس زد زیر خنده. یه پنج شش ثانیه ای خندیدند، دوباره گفتم:

  Okay, Rid finished. Now listen... Tea /ti/…


دیگه تا آخر کلاس هرچی عمد و غیر عمد گفتیم رید، Read, rid,  هیچکی ککشم نکزید. انگار نه انگار که رید :دی


خلاصه کلاسا تموم شد و خوشحال و خندان رفتیم تو اتاق اساتید که لیستو بذاریم و بریم خونه که ناگهان! آقای علی زاده مدیر گویش شعبه ی بزرگمهر صدامون زد و با یه لبخند ملیح ازین عاقل اندر سفیه ها، این کاغذ رو بیست تا تا کرد و یواشکی داد دستم...


« با عرض سلام و خسته نباشید جناب آقای علی زاده *

در یکی از کلاس هایی آقای اعظم پناه تدریس میکنند.

 

از الفاظ های که در شئن یک معلّم نیست استفاده میکنند و بعضی بچه ها هم یاد میگیرند* و آقای اعظم پناه مانند یک معلّم تحصیل کرده نیستند انگار که یک آدم بی سواد هستند.

 

اگر می شود به آقای اعظم پناه بگویید برای مثال هایی که در درس بیان میکنند از الفاظ زشت و ناپسند استفاده نکنند. »

 

Finished

 

منم با لبخندی ملیح تر، نامه رو روی تای خودش تا کردم و دادم به آقای علی زاده...



صبر کن، داستان به همین جا ختم نمیشه...


فرداش به آقای علی زاده گفتم که آقا ما یه وبلاگی دارم که خاطرات روزانمون رو اون تو مینویسم و اینا! اگه میشه اجازه بدید یه عکس از رو این نامه بگیرم و به عنوان خاطره بذارمش تو وبلاگم. آقای علی زاده هم دمش گرم، یه زیراکس از رو نامه گرفت، دورش رو کاملاً چید که مدل کاغذش معلوم نشه و خلاصه نهایتاً کپی نامه رو به هزار ( حالا هزار که نه ) مسائل امنیتی داد به ما...


عرض کنم خدمتتون که ، فرداش رفتم سر تک تک کلاسها، گفتم یه برگه درارید میخوام املا بگم. همین جوری واسه رفع کتی چند تا لغت دیکته گفتم که ناگهان :


In the name of god


Mohammad javad amiri


Black – yellow – blue – white – orange


Finished

یه ضرب المثل انگیلیسی هست که الان یادم نیست چی میگه!


اما این داستان ادامه دارد... :دی