صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

متعصب

من با گروه‌هایی که زیادی خودشونو جدّی می‌گیرند (متعصب) مشکل دارم. اصلاً مهم نیست این تعصب رو چی باشه یا در چه زمینه‌ای باشه. گیاه‌خوار، وطن‌پرست، مذهبی، سیاسی، فوتبالی، ماشین‌باز، فمینیست! من کلاً با متعصب جماعت مشکل دارم! قبلاً هم گفته بودم...


پ.ن: و جدیداً ربط پ س ت ا ن رو با روشنفکری و آزادی و فمینیسم نمی‌فهمم...

فقر یعنی...

تو جهان سوم سِلف سرویس معنی نداره. یعنی معنی داره ولی مفهوم نه. دقیقاً مث خیلی چیزای دیگه که از اروپا و آمریکا، اسمش وارد شده ولی فرهنگش هنوز نه. مثل جاست فرند! جهان سوّمی رو باید یه بشقاب بکشی بدی دستش بگی همینه که هست، برو یه گوشه واسه خودت بشین بخور. اینم قاشق و چنگال و بشقاب یه بار مصرف پلاستیکی. نوشابه و دوغ و ماست اضافه هم خواستی باید بیای دروغی بگی واسه یکی میخوای، یا الکی بگی نگرفتی، بعد تازه وایسی یه ربع خ**ه مالی کنی و قسم حضرت عباس و اعمه اطهارو بخوری، تا شاید یه دونه بهت بدیم خوشحال شی.


من خیلی وقت پیش به این نتیجه رسیده بودم ولی مهمونی دیشب باعث شد دربارش بنویسم. دلیلش هم این نیست که شام بهم نرسید، دلیلش فقط اینه که همون کسایی که خودشون رو با کلاس و داف و پاف می‌دونند و به کونشون میگند دنبال من نیا بو میدی، دقیقاً بدتر از هر دفعه مواجهه من با این صحنه رفتار کردند.


طرف چُس کلاسش تا شعاع ۳ متریشو خفه کرده، بیشتر از یارانه یه خانواده لُر فقط خرج پروتز لب و گونه و پ س ت و ن ش کرده، بعد سر میز سلف سرویس کون گندشو کرده به جمع یه ربع وایساده از حولش یه دیس کشیده اندازه مصرف کل خانوادش واسه دو هفته صبحانه، نهار و شام، که به زور تعادل اول خودشو با اون پاشنه هاش، بعدم بشقاب رو حفظ کرده بود فقط از دور و برش نریزه. اینا دقیقاً هموناییند که روز عاشورا-تاسوعا چادر سرشون می‌کنند، تو صف نذری می‌ایستند و واسه یه پرس قیمه جیغ جیغ میکنند و خشتک خودشونو جر میدند. اینا هموناییند که به عشق شام تو خیابون "مرسی" می‌زنند.


بعد اینجوری میشه که نصف مهمونا از سنگینی نمیتونند دیگه جُم بخورند ولی نصف بیشتر بشقاباشون هنوز مونده، نصف مهمونا هم وایسادند اون نصف دیگه رو تماشا می‌کنند و به هم ژله و کرم کارامل تعارف می‌کنند. صاحب مجلس هم که بی تقصیر فقط خجالت می‌کشه، نه بخاطر این که غذا کم باشه‌ها، نه، بخاطر اینکه فرهنگ کمه :)


خلاصه این داستان رو به مجموعه "فقر یعنی..." ذهنتون اضافه کنید. فقر یعنی...


پ.ن: من خودم رستوران که میرم سعی میکنم بشقاب اردوم رو تا جایی که می‌تونم پُر کنم، چون اونجا قضا کم نمیاد. یا اینجوری نیست که به کسی نرسه یا یه عدّه گرسنه بمونند. 

فشن یا مُد

مُد (به انگلیسی: Mode) در آمار، به ارزش یا مقداری که بیشترین بار (تکرار) در یک مجموعه داده آماری رُخ دهد (اتفاق افتد) گفته می‌شود. تعریف مُد در جامعه دقیقاً یعنی «عوام». وقتی ما می‌گیم چی مده منظورمون دقیقاً اینه که اکثریت مردم چی می‌پوشند. برعکس اون چیزی که عوام فکر می‌کنند، تو اگه رو مد باشی هیچوقت نمی‌تونی خاص باشی دلیلش هم اینه که خاص بودن یعنی رو مُد نبودن، یا به قول آمار تو یک مجموعه جزو بیشترین تکرار نبودن. در این کیس‌سناریو عدّه‌ی زیادی از عوام سعی می‌کنند خاص باشند و بدون اینکه متوجه بشند و بخواند قبول کنند، همچنان عام باقی می‌مونند (یه عالمه خاص شبیه به هم). پس برای خاص بودن کافیه خودت باشی و از قانون‌های خودت پیروی کنی. به قول «زد بازی» خوش‌تیپ باشی ولی رو مد نه. این تئوری رو بقیه تلاش‌های عوام برای خاص شدن (مثل تمام موج‌هایی که هرزگاهی ملت رو می‌گیره) صادق هست. خاص بودن اکتسابی نیست، انتسابیه...

اتوبوس

تو اتوبوس روی تک صندلیم نشسته بودم و داشتم به امتحان فردام فکر می‌کردم. یه خانم میانسال و یه دختر کم توان ذهنی هم ردیف کنارم روی صندلی ۱۵ و ۱۶ نشسته بودند. مامانه اکثر مواقع حواسش تو گوشیش بود و دختره هم که حدود بیست سال سن داشت درگیر روسریش بود. یکم بازش میکرد، یکم می‌بستش، یکم گِرش میزد، یکم برش می‌داشت. تو همین فضا تلفن خانومه زنگ خورد و مامانه شروع کرد به تلفن حرف زدن. دختره هم اسرار اسرار که کیه؟ کیه؟ کیه؟ مامانه بعد ۵ دقیقه با تَشر گفت فلانیه. باز دختره اسرار اسرار که بپرس بهرام خوبه؟ بپرس بهرام خوبه؟ مامانه هم محلش نمیذاشت. وقتی تلفنش تموم شد برگشت به دخترش گفت. عقل تو سرت نیست، بشین سر جات تا با پشت دست نزدم تو دهنت، کاریم به کار من نداشته باش.

ازون موقع حدود نیم ساعته دختره داشت گریه میکرد و میگفت: من عقل تو سَرمه، ببخشید، دیگه تکرار نمی‌شه، مامان باهام حرف بزن، توروخدا با من قهر نکن، من عقل تو سَرَمه مامان، قول میدم دیگه تکرار نشه. مامان کیک میخوری؟ مامان ساندیس میخوری؟ مامان من عقل تو سَرمه...

مامانه نگاش هم نمی‌کرد. من جای مامانه دلم واسش سوخت نگاش کردم لبخند زدم اونم لبخندمو جواب داد. بعد چند دقیقه هم واسه خودش خوابش برد.


میشه یه مادر انقدر سنگدل باشه؟ باورتون نمیشه هیچ حرکتی هم نکرد که بگم مامانه کلافه شده و رفته رو مُخش و ازین جور حرفا. فقط حال بهرامو پرسید...

‏اسمارت‌فون

اگه ده سال پیش به یکی می‌گفتی ده سال دیگه بهترین دوستت می‌شه یه ‫#‏اسمارت‌فون‬، باید اوّل یه ساعت توضیح می‌دادی اسمارت‌فون چیه! دهنت سرویس بود!

پاشو دیگه

این حرکت رو مخی‌ای که صبح‌ها میان بیدارم می‌کنند و صدام می‌زنند پاشو دیگه، فقط باعث می‌شه بیشتر بخوابم. کاش اینو می‌فهمیدند...

تحصیلات Vs زندگی

قدیم‌ها تحصیلات مـــی‌ریـــد تو قسمتی از زندگی آدم، ولی بقیش رو می‌ساخت!
الآن تحصیلات فقط مـــی‌ریـــنـــه تو قسمتی از زندگی آدم...

۱۱۸

هر وقت زنگ می‌زنم ۱۱۸ اوّل یه ربع باید به ادامه داستان خاله‌زنکی اُپراتور که داشته واسه دوستش تعریف می‌کرده گوش کنم، بعد بشنوم «الو؟». نیست جدیداً اتوماتیک وصل می‌شند...

گلشیفته

من با سالی یه بار لُ خ ت شدن مشکلی ندارم، چرا پشماشو نمیزنه د ی و ث؟

عجله

عجله کار است!