صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

اکیپ بازی

یه دوستی دارم اسمش رامینه. از بچّگی با هم دوستیم. محل کار باباهامون یکی بود، ما هم از طریق این کلاسایی که کارخونه‌ها واسه کارمنداشون میذارن تو کلاس بسکتبال با هم دوست شدیم. تا چند سال هم به همون واسطه که یه بار گفتم با هم استخر میرفتیم و‌خلاصه رفیق بودیم. کاری نداریم که سر یه حلقه فیلم خاک برسری که من بهش داده بودم لو رفت و مجبور شد به باباش بگه کار کی بوده. باباشم به بابای من گفت و از اون روز حاجی حاجی مکّه و... دیگه نگم براتون! سی‌دیِ من رو هم نداد! (این داستان مال زمانیه که حمل سی‌دی با کلاس محصوب می‌شد! نصف راننده تاکسیای ایران از آینه جلو ماشینشون سی‌دی آویزون می‌کردن)


تا اینکه چند سال پیش دوباره رامینو دیدمش. جزئیات خیلی زیاده ولی در همین حد بدونید که رو‌حساب رامین، ما با نصف اصفهان حساب سلام علیک و رفت و‌ اُومد پیدا کردیم. البته بیشتر رفت بود تا اومد! ایــنهــمه ما از طریق رامین آدم دیدیم و از هیچ کدومشون هم جز خوبی و احترام هیچی ندیدیم، ولی دلم واسه هیچکدومشون تنگ نشد، اِلا خود رامین و سگ محمد زائرین، تِدی!