صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

آبسردکن...

از بچگی از این صحنه متنفر بودم که سوراخ راه آب یه آبسرد کن دقیقاً زیر شیر آبی باشه که داری ازش آب می‌خوری. این یعنی دقیقاً وقتی دولا شدی و دستت رو گرفتی زیر شیر آب و داری از تو دستت آب می‌خوری، چشمت توی این سوراخست.


معمولاً هم توش پُر از موی زنونه‌ی بلند، اَخ‌ و تُف پیرمرد، کیک خیس خورده بچه، پوسته تخمه و اینجور چیزاست. منم همیشه عین این م ا ز و خ ی س م ی‌هاا انقدر توشو نگاه می‌کنم که حالم به هم بخوره و دیگه نتونم آب بخورم. جدیداً یاد گرفتم چشمام رو می‌بندم و آب می‌خورم، ولی بازم توهم می‌زنم که بوش داره اذیّتم می‌کنه.


انقدر آدم شلخته‌ای هستم که نمی‌تونم لیوان تو کیفم نگه دارم. اونقدرا هم هنوز مایه دار نیستم که هر وقت تشنم شد آب معدنی بخرم بخورم.خلاصه به قول دهخدا این شده واسه من یه کار بی بیرون شو (معضل). گفتم با شما در میون بذارم بلکه ازین به بعد برای شما هم بشه معضل و من تنها نباشم...



اون لحظه کذائی که...

از رو مُخ‌ترین لحظات اونیه که یکی کنارت می‌خواد واسه گوشیش Ringtone انتخاب کنه! مخصوصاً اگه گوشیش Nokia باشه...

شام عروسی و دوربین بی‌محل...

اون لحظه‌ی کذائی که داری تو عروسی از شام خوردن لذّت می‌بری یهو دوربین میاد روت...

بووه

در شمال غرب مجمع‌الجزایری در آبهای نیلگون و دوردست اقیانوس آرام، تو یه جزیره‌ی دور افتاده‌ای، بالای یه کوه آتشفشان خاموشی، کنار یه دریاچه وسط جنگل، یه مملکتی هست که درآمد آرایشگرهای اون مملکت از استاد دانشگاهاش بیشتره. ر**م تو اون مملکت! اسمش هم درست یادم نیست...

مادرم گاهی 11

مامانم: جائیت پاره نیست؟

من: جــان؟؟؟ :-|

مامانم: تا بابات چرخ‌خیاطی رو در آورده بدوزه برات...

چرا؟

نمی‌دونم اشکال از ریشامه یا از پتو! صبح‌ها که پا می‌شم کلّی پتو تو ریشامه. همین‌جوری پیش بره تا سال دیگه پتوم تموم می‌شه...

تفریح

این‌روزا بزرگ‌ترین تفریح جوون‌های ایرانی خوردنه! حالا خوردن هر چی...

جنایت...

فکر کنم زنگ‌تفریح‌ها تو این مدرسه دخترونه‌هه روبرو خونه ما، به یکی دو نفر به صورت رَندُم به قصد کُشت تجاوز می‌شه. من که ندیدم، از صداش می‌گم...

شیرازی

یکیو می‌شناسم تا پنج شیش سالگی مامان باباش فکر می‌کردند بچّه شب ادراری داره پوشکش می‌کردند. نگو یارو اصالتاً شیرازی بوده، صبح که پا می‌شده می‌دیده پوشک داره، نقد رو می‌چسبیده و همونجا می‌ ش ا ش  یده...


با شناختی که من ازش دارم، همین الآنم پوشکش کنی صُبح توش می‌ش ا ش ه...

سوتی تایمس

انگشت پا کوچیکم...