ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
از بچگی از این صحنه متنفر بودم که سوراخ راه آب یه آبسرد کن دقیقاً زیر شیر آبی باشه که داری ازش آب میخوری. این یعنی دقیقاً وقتی دولا شدی و دستت رو گرفتی زیر شیر آب و داری از تو دستت آب میخوری، چشمت توی این سوراخست.
معمولاً هم توش پُر از موی زنونهی بلند، اَخ و تُف پیرمرد، کیک خیس خورده بچه، پوسته تخمه و اینجور چیزاست. منم همیشه عین این م ا ز و خ ی س م یهاا انقدر توشو نگاه میکنم که حالم به هم بخوره و دیگه نتونم آب بخورم. جدیداً یاد گرفتم چشمام رو میبندم و آب میخورم، ولی بازم توهم میزنم که بوش داره اذیّتم میکنه.
انقدر آدم شلختهای هستم که نمیتونم لیوان تو کیفم نگه دارم. اونقدرا هم هنوز مایه دار نیستم که هر وقت تشنم شد آب معدنی بخرم بخورم.خلاصه به قول دهخدا این شده واسه من یه کار بی بیرون شو (معضل). گفتم با شما در میون بذارم بلکه ازین به بعد برای شما هم بشه معضل و من تنها نباشم...
مامانم: جائیت پاره نیست؟
من: جــان؟؟؟ :-|
مامانم: تا بابات چرخخیاطی رو در آورده بدوزه برات...
یکیو میشناسم تا پنج شیش سالگی مامان باباش فکر میکردند بچّه شب ادراری داره پوشکش میکردند. نگو یارو اصالتاً شیرازی بوده، صبح که پا میشده میدیده پوشک داره، نقد رو میچسبیده و همونجا می ش ا ش یده...
با شناختی که من ازش دارم، همین الآنم پوشکش کنی صُبح توش میش ا ش ه...