این رو مینویسم برای تمام کسایی که در هر کجای این کرهی خاکی، در حال تلاش و مبارزه برای «آزادی» هستند…
از اونجایی که به نظرم «آزادی» ابتدا با «آگاهی» معنی پیدا میکنه، در راه رسیدن به «آزادی»، مثل همیشه دوس دارم مقداری «آگاهی» رو، توی این پست بهتون فقط یاد آوری کنم…
این روزا حال دل هر انسان سالمی که به هر نحوی با ایران و ایرانی در ارتباط باشه، خوب نیست! ولی همونطور که میدونید، جنس حال بد آدما با هم فرق داره! بخوام واضح تر بگم، بیشتر اوقات این «حالِ بد»، آشِ شُله قلم کاری از خشم، نفرت، غم، حسرت، انزجار و حسهایی از این قبیله.
همونطوری که عکس العمل آدما وقتی خشمگین یا غمگین میشن متفاوته، عکسالعمل ما ایرانیها هم، در برابر «حال بد» این روزامون متفاوته!
یکی سکوت میکنه و اشک میریزه، یکی فریاد میزنه و مو میچینه، یکی میجنگه و هر چیزی که باعث حال بدش شده رو با کوکتول مولوتف آتیش میزنه، یکی با تلافی کردن، یکی با مسخره کردن، یکی با حرف زدن، یکی با نقاشی کشیدن، یکی با موزیکش، یکی با فحش دادن، یکی با شعار نویسی، یکی با نوشتن، یکی با…
امّا شمایی که داری برای آزادی میجنگی، بدون که هر کسی موقع «حال بد»، یه جور عکسالمل نشون میده! تو به عنوان کسی که داری برای آزادی میجنگی، باید این آزادی رو به آدما بدی که هر کسی هر جوری که راحته یه قدم به جلو برداره! و اگه نخواست (یا نتونست) قدمی برداره، قضاوت، تحقیر یا تهدید نشه!
من شخصاً دوستی رو میشناسم که از نظر روحی حتّی توان دیدن ویدئوهای اعتراضات رو هم نداره، چه برسه به بازنشرش. حتماً طرف حکومتیه؟ نه! حتماً بی غیرت و بیشرف و وطن فروشه؟ به همون «آزادی» قسم، نه… به این فکر کنید که همهی آدما مثل «علی کریمی» و «توماج صالحی» نیستن که توان اینو داشته باشن که از همه چیزشون بگذرن! هر کسی، در یه حدّی توان «تَنش» داره. حدش چیه؟
بهش میگن «کنج عافیت» یا «محدودهی آسایش» یا «حاشیهی امن» یا به انگلیسی Comfort Zone! یعنی چی؟
از ویکیپیدیا بخونیم: یک وضعیت رفتاری است که در آن فرد با مسائل و چیزهای آشنا سروکار دارد و اوضاع تحت کنترل و مدیریت اوست. در این وضعیت فرد اضطراب و فشار روانی کمی احساس کرده و سعی میکند که با عدم فعالیت و ریسک پذیری زیاد، شرایط ثابت خود را حفظ کند. شخصیت فرد با کنج راحتی که برای خودش دارد قابل توصیف است. کنج راحتی، نشان دهنده مرزهای روانی است که فرد برای ایجاد امنیت دور خود میکشد و سعی میکند بیرون از آن قدم نگذارد. برای بیرون رفتن از این مرزها، فرد باید رفتارها و تجارب جدیدی را امتحان کند و اجازه دهد که محیط به آنها پاسخ دهد.
یکی از مثالهای خوب برای بیرون رفتن از کنج راحتی، استعفا از شغلی آزاردهنده است که فرد از ترس مشکلات آتی و عدم امنیت، آن را رها نمیکند.
شما باید بدونید که این حاشیهی امن برای هر کسی یه جاییه! شما با تحت فشار قرار دادن آدما، با تهدید یا تحقیر یا هر رفتار دیگهای که اشخاص رو تحت شکنجهی روحی و روانی قرار بده، فقط دارید مفهوم «آزادی» رو زیر سوال میبرید! دقیقاً همون کاری که با شما کردند!
دراز کردن انگشت اتهام به سمت «اشخاص» توی این شرایط، نشون دهندهی اینه که شما یا مفهوم آزادی رو متوجّه نشدید، یا اگه قدرتش رو داشتید، آزادی دیگران رو هم ازشون میگرفتید! درسته که شجاعت تکثیر شدنیه، ولی نه با تهدید و تحقیر، بلکه با تشویق! اگه داری کارای خوب این و اون رو تشویق میکنی، دمت گرم که حس خوب منتقل میکنی، ولی اگه داری راه میری و یه چوب دستت گرفتی و این و اون رو مجبور میکنی به کاری، هر چقدر هم که اون کار از نظرت خوب و سازنده باشه، کار تو اشتباه و مخرّبه. چون تو داری عکس المل خودت نسبت به حال بد خودت رو به دیگرات تحمیل میکنی…
اجازه بده هر کس با توجّه به شخصیّت و اندازهی «کنج عافیت»ش، کاری که فکر میکنه درسته رو انجام بده! اشخاص رو رها کنید، برای یه جمع، برای «جامعه» حرف بزنید، هر کسی که با شما هم سو بود، به اندازهی بزرگی بلندگوی شما، صدای شما رو میشنوه! از اشخاص نپرسید که تو چی کار کردی؟ شاید کسی مدرس، معلم یا مربی بوده، و سالها سر کلاساش «آزادی» رو برای شاگرداش معنی کرده! شاید کسی سالها تابو شکنِ فامیل بوده و با عمه و عمو و دایی و خاله برای آزادیش با خانواده جنگیده! اصن شاید کسی انقدر داغون و افسرده و خستست، که هم با خودش، هم با هممون قهره! شاید یکی بی غیرت و بیشرف نیست، ولی واقعاً میترسه! شاید هزار و یک چیز دیگه، که شما جای هیچکس نیستید که بفهمیدش!…
درسته که درد و درمان مشترکه، ولی راهکار مقابلهی آدما با این درد، نه! اگه واقعاً برای آزادی تلاش میکنید، اول بهش عمل کنید…
مثل همیشه چند پارگراف حرف حساب
دمت گرم دوست قدیمی
توی میدون جنگیم اونوقت داری حرف تحویلمون میدی. توی این راه نیازی به ترسوهایی مثل تو و دوستت نداریم. برین گم شین خاینای ترسو. همه تونو با اون مزدورا بهدرک واصل میکنیم. پاکسازی انقلابی در راهه
آفرین بر شما که تو این موقعیت حرفی زدید که بدانند همه در رنج اند ولی قرار نیست کپی برابر هم دیگر باشند هر کسی به طریقی داره کاری میکنه تا از رنج خود بکاهد .قرار نیست روش ها یکسان باشد پس کو آزادی؟هر روز بین من و اطرافیان باید این بحث ها ادامه یابد که رها کنید دیگران را.حرفاتون آرامش بخش بود.ممنون
دقیقا.ما خودمونم بلد نیستیم آزادی چی هست فقط میخوایم داشته باشیم
کسی که آزادی می جوید زندانی برای اندیشه های دیگر نمی گسترد .
آزادی محصول مسئولیت پذیری است؛ شخصی که مسئولیت پذیر باشه «حداقل یک قدم» هم شده حرکت می کنه؛ اون شخصی هم که حرکتی نمی کنه یک معنا بیشتر نداره و اونم اینه مسئولیت پذیر نیست؛ نه برای زندگی خودش؛ نه برای دیگران. موضوع مهمی رو مطرح کردی؛ هر چند در این «کشتی وطن» بی تفاوت نباید بود و حداقل یک حرکت مثبت باید داشت (در هر زمینه ای که در دایره راحتی بگنجه؛ یا شایدم فراتر) ولی بی تفاوتی الان خطا است. چون یک کشتی در حال نابودی است؛ همه در حالت مطلق باید برای این کشتی کاری کنند؛ ولی در عین حال هم نباید اونها رو فقط به این خاطر که کاری نمی کنند از کشتی پرت کرد در دریا! دشمن کشتی رو نه (باید از کشتی پرتش کرد بیرون! -- چون همه رو به کشتن میده) ؛ ولی اونی که می ترسه رو باید کمکش کرد؛ راهش اینه «هر کسی خودش باید و مسئولیت کار خودش رو برعهده بگیره!»
قطعا اون شخصی که می ترسه محصول همین «فقدان آزادی» بوده که به چنین ترسی دچار شده.
ممنونم از متن خوبت پدرام جان؛ موفق باشی