جاتون خالی، امروز دیگه نور علی نوره.
از ساعت هفت صبح، صدای انواع و اقسام ماشینهای صنعتی و سنّتی زیر بالشت من شنیده میشه!
یکی با تراکتور داره ترمز دستی میکشه، یکی با چکّشِ آهنگری داره شمشیر ذولفغار میسازه، یکی با دِریل هیلتی داره همسرشو به ا و ر گ ا س م میرسونه، یکی داره با سنگ فرز ویالون تمرین میکنه، و منم با رعایت پروتکلهای بهداشتی دارم به سمفونی یَکی یَکیشون گوش جان میسپارم...
زیبا نیست؟ گوشها را باید شُست، جور دیگر باید زیست...
خدایا، خیلی سختت میشد یه دکمهی آن و آف واسه حواس ونجگانهی ما میذاشتی؟ خب میگفتی یکی بیاد کمکت دست تنها نباشی.