من وقتی یه جایی میرم مهمونی، دوست دارم آزاد باشم هر کاری که دوست دارم انجام بدم که بهم خوش بگذره! مگه غیر از اینه که هدف کسی که مهمونی داده این بوده که به من خوش بگذره؟ من اینجوری بهم خوش میگذره! جزو کارایی که دوس دارم بکنم اینه که شاید دلم بخواد از اول تا آخر مهمونی بشینم روی مبل، و رقصیدم بقیه رو نگاه کنم. دوس ندارم پاشم برقصم! و اینکه میان اصرار میکنن که پاشید برقصید، جزو یکی از آزار دهندهترین کاراییه که یه نفر تو یه مهمونی میتونه با من بکنه به حساب میاد. بهترین جمع برای من جمعیه که توش بتونم کملاً خودم باشم و هر کاری که دلم میخواد انجام بدم. انرژی خیلی زیادی از من میگیره فکر کردن به این که چه کاری باید برای خوشحالی چه کسی بکنم. جمعی واسه من لذّت بخشه که توش بتونم به چیز خاصی فکر نکنم!