ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
ترسناکترین قسمت پیر شدن اینه که همه چی شوخی شوخی و با خنده پیش میره. یکی یکی و یواش یواش. اولش یکی دوتا از موهات سفید میشه و با خنده و لبخند نشون این و اون میدی و به شوخی میگی «هی، پیر شدیم رفت». بعد کم کم به پشتبانهی همین دو سه تا موی سفید، جملات این مدلی بیشتر و بیشتر میشه، و این روند چند سال و همش هم با خنده و شوخی پیش میره. «پیر شدیم کسی بهمون نگفت بابا»، «ما عرصه رو واسه جوونا باز گذاشتیم»، «الآن دور دور این جووناست»، «بابام هم سن من بود دوتا بچّه داشت»، «مامانم هم سن من بود که بچّهدار شد»، «جدّی پیر شدیما»، «فلانی، باورت میشه فلان ماجرا ۶ سال پیش بود؟» و شوخی شوخی جدّی میشه.