صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

حباب

کاش انسانها توی یه حباب به دنیا میومدن و با ترکیدن اون حباب از دنیا میرفتند. منظورم یه حباب کف صابون نیستا. یه حباب مدرن. در حد فیلم علمی تخیلی یا حتّی تخیلی خالی. یه حباب که توش خیلی اَمن بود. زیر آب میرفت، پرواز میکرد، حتّی تغییر شکل میداد.


جنسش یه جوری بود که هم میتونست مث یه لایه پوست خیلی نازک بچسبه بهت در حدّی که حسش نکنی، هم میشد باد کنه یه دایره بزرگ درست کنه به شعاع چند متر. سایز و طرح و رنگش دست خودت بود. دمای توش قابل تنظیم بود. حتّی میشد با یکی دیگه حبابتو یکی کرد و یه حباب گنده تر تشکیل داد.


میتونستی تنظیم کنی از بیرون تو پیدا باشه یا نه. یا تنظیم کنی رنگش چه رنگی باشه مث بکگراند گوشی یا کامپیپتر. اینجوری دیگه هیچکس خونه نیاز نداشت. خود حباب آب داشت توش همیشه، با دمای دلخواه. مثل این اتوبوسها که توش یه خونست با این تفاوت که هر چیو نمیخواستی غیب میشد که جا نگیره.


ضد برف، ضد بارون. میتونستی شفافیت صدای بیرون به تو رو تنظیم کنی از صفر تا صد. صفر یعنی هیچ صدایی از بیرون داخل نیاد، صد یعنی صدا طوری بهت برسه که انگار هیچی دورت نیس. اصن کلاً راجع به بو و نور و حرارت و بقیه چیزا این آپشن صفر تا صد رو داشت. اونوقت مثلاً ده نفر حباباشونو یکی میکردن دیواراشو مشکی میکردن، نور پردازی میکردن و هر جایی که دوس داشتن مهمونی و دور همی میگرفتن. هر کسیم که جدید وارد میشد حبابشو جوین (join) میداد.


تو حباب تلوزیون، آنتن ماهواره، اینترنت خیلی پر سرعت، جیپیاس و هر تکنولوژی جدیدی که میومد رو داشت. اینجوری هر کی هر کاری دلش میخواست میتونست بکنه تو حبابش.


هیچی هیچوقت تموم نمیشد. هیچ خطر خارجیای هم تهدیدت نمیکرد. نه ویروس، نه آتیش، نه ضربه، نه پارگی و بریدگی. هیچی!


پول کسی نیاز نداشت. سوخت حباب سبز بود از خورشید تامین میشد. برق تلوزیون و ماهواره و روشنایی توی حباب هم همینطور. هواپیما و کشتی و اتوبوسی وجود نداشت. هر کس مشکل جسمی پیدا میکرد خود حباب تشخیص میداد و با سلولهای بنیادی درمانش میکرد، مثل روز اول.


یه جوری طراحی شده بود که میشد همه این دستورات رو بهش گفت. مثل siri تو آیفون ولی در حد سیستم عامله تو فیلم her. آنقدر هوشمند که نمیفهمیدی انسانه یا هوش مصنوعی. میتونستی انتخاب کنی چه زبونی باهات حرف بزنه. اینجوری هر زبونی دوست داشتی میشد زبان مادریت. مرز هم که دیگه نبود، پاسپورت یا ویزا نیاز نبود. اصن کسی حرص اینکه کجا زندگی کنه رو نمیزد. دغدغه پیری نداشتی، حباب لگن زیر پات میذاشت. بهش که میگفتی، اتوماتیک میبردت همونجایی که میخوای. بهش میگفتی بریم یه جای ساحلی استوایی خودش خود به خود به صورت رندم، با توجه به شناختی که تو این سال‌ها ازت پیدا کرده بود، میبردت یه جایی که اونجوری که میخوای باشه.


ساعت خواب و بیداری معنی نداشت. اصن کسی کار خاصی نداشت. هر کس هر وقت خوابش میومد میخوابید، هر وقت بیدار شد هم بیدار میشد. صبحانه، نهار و شامی وجود نداشت، هر کی هر وقت گشنش بود هر چی دوست داشت میخورد.


بچّه دار هم که میشدی، تا یه سنّی بچه تو حباب مامان باباش بود، بعد خودش تصمیم میگرفت تو همون حباب بمونه یا نه! خانوادههای بزرگ حبابای بزرگ داشتن بهش میگفتن حبیبه (مثل قبیله). تو هر حبیبه تا دویست سیصد نفر پسر و دختر و نوه و نتیجه و پسر عمو، دختر خاله زندگی میکردن. خیلیا از حبیبشون جدا میشدن و هر جوری که دوست داشتن زندگی میکردن.


آخر زندگیت هم حبابت رنگی پنگی میشد و روش لک و پیس بیرنگ میزد و تپ میترکید. البته دانشمندان دارن روش تحقیق و بررسی میکنند که حباب هیچکسی هیچوقت نترکه. اینجوری مشکل مرگ و میر هم حل میشه. فعلاً دارن از خاطرات توی مغز همه کسایی که میمیرند یه نسخه کپی روی یه فلش مموری میگیرن که بعداً بتونن تو یه بدن جدید اون شخصو به زندگی عادی برگردوندن. البته این فقط یه آپشنهشما میتونی وصیت کنی از خاطراتت هیچ نسخهی کپیای گرفته نشه. خیلیا میترسند تا اون موقع هیچ کدوم از دوستان و فامیلاشون رو پیدا نکنند.


کاش بزرگترین دغدغه بشر اختراع اعضای جایگزین میشد، که از جنس گوشت و پوست و استخون نباشه. بجای مغز مموری و سیپییو باشه، بجای چشم لنز، بجای دست، بازوهای مکانیکی پیوند بزنن، قلب پمپی باشه. کاش میشد آدما بجای اینکه بمیرن یه جوری بازسازی بشن که کل بدنشون مکانیکی باشه و دیگه وابسته به این جسم گوشتی نباشه! اینجوری فقط ۶۰ هفتاد سال فرصت داشتی با پوست و گوشت لمس کنی. مطمئنم خیلی باهاش مخالف خواهند بود ولی مطمئنم علم ثابت میکنه آدما هیچی نیستن جز خاطرات و آموختههاشون.


اگه تمام اطلاعات داخل مغز کسی کپی گرفته بشه اون شخص میتونه تو یه بدن دیگه، حالا شاید از جنس آهن و پلاستیک، به زندگی عادیش ادامه بده. قطعاً معتقدین به دنیای پس از مرگ ترجیح میدادن طبیعی بمیرن.

نظرات 2 + ارسال نظر
binaha دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 11:00 ب.ظ

انچه در قسمت بعد خواهید دید:
#اهدای حباب
#حباب خالی
#تبعیض حبیبه ای
#فروش اقساطی پیگمان های بهینه و مدرن
#حباب چندطبقه
#حباب های هرمی
#هرسال میگفتن خورشید قراره تموم بشه بیاید انرژی خورشیدی از ما بخرید ذخیره کنید،4تا شنقل هم میخریدن باهاش تو مهمونیا پز میدادن

بوف کور دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 11:41 ب.ظ

فقط میتونم بگم عالی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد