ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
عاقا قبلش یه نیم ساعت تمرین کردیم که بگیم متی مازول ۵ اونجا یادمون نره. رفتم داروخونه یکم شلوغ بود. یه نیم ساعت واستادم تو صف و زیر لبی هی میگفتم متی مازول، متیمازول که یادم نره. بالاخره نوبتم شد بعد نیمساعت و طرف گفت شما چی میخواستید؟ منم بلافاصله گفتم متی مازول ۵و یه نفس راحتی کشیدم انگاری یه باری از رو دوشم برداشته شده. همون موقع نفر قبلی یه سوال دیگه کرد و دکتره شروع کرد به جواب دادن. منم به خیال اینکه سفارش من یادشه منتظر ایستاده بودم یه دو تومنی هم آماده تو دستم، که حساب کنم. نگو طرف کلاً یادش رفته بود. حرفش که تموم شد یهویی برگشت گفت: "خب، شما چی میخواستید؟" دیگه یادم رفته بود.جز مازراتی هیچی تو ذهنم نمیومد! بدون اینکه بیشتر فکر کنم گفتم: "نمیدونم". یارو یکم چپ چپ نگا کرد، یکم پشت سریهام تو صف نگا کردن. یهو همه با هم زدن زیر خنده. منم یه عرق سرد چسبید به پیشونیم و خیلی کوول، درحالی که تلاش میکردم با موبایلم زنگ بزنم اسم قرصو بپرسم، از صف اومدم بیرون...
خلاصه بالاخره یه دفهای یادم اومد ولی نوشدارو بعد از مرگ سهراب بود! دوباره همینجور که آخر صف بودم شروع کردم به تکرار کردن متی مازول که باز یادم نره آبرو و حیثیتم جلو ملّت بره. بعد نیمساعت دوباره نوبتم شد و به یارو گفتم متی مازول ۵ میخوام، ایندفه بدون اینکه نیگام کنه همین جوری که سرش رو یه دفترچهبیمه بود گفت: "نداریم". منم فکر کردم با یکی دیگست. دوباره بلند تر داد زدم آقا یه متی مازول ۵ هم به من بدید. یارو از بالا عینکش یه نیگا کرد به ما و با صدای بلند گفت: "عرض کردم متی مازول نداریم". پیش خودم گفتم نکنه مث ترامادول و کودئین با نسخه پزشک و ایناس که اینجوری با من حرف میزنه. با اون سابقه درخشانم فکر کرده معتادم برا خودم میخوام. دوباره پرسیدم جناب متی مازول با نُسخس؟ عینکشو برداشت، چشماشو درشت کرد، ابروهاشو کج کرد، زول زد تو این کاسه چشمام و داد زد: "نخیر! آقای محرترم، گفتم متی مازول اصلاً نداریم! آقا منم یه تشکر زورکی کردم و شاکی از داروخونه اومدم بیرون.
تو راه داروخونه به ماشین بودم که یهو به ذهنم رسید که نکنه من اشتباه اسم قرصو گفتم، یارو هم منظورش این بوده که قرصی به نام متا مازول نداریم. باید میگفتم متی مازول ولی اشتبهای گفتم متا مازول یارو هم گفته نداریم. ای بابا...
خلاصه خوشحال و خندان برگشتم تو داروخونه، تازه شلوغتر هم شده بود. یه جوری گوشیمو گرفتم دستم که یعنی انگار تازه تو گوشیم دیدم اسمشو، قبلاً از خودم میگفتم. دوباری بی نوبت خیلی حق به جانب گفتم: "جناب متی مازول! متی مازول! دیدم یهو یارو شد رنگ انار ساوه و با دست به سمت من اشاره، که نداریم! آقا نداریم. برادر متی مازول تموم شده نداریم. بیا پشت خودت برو بگرد، نداریم. تازه فهمیدم چه گندی زدم! میخواستم بگم حالا یه چیز دیگه جاش بده دست خالی برنگردم تا اینجا اومدم، گفتم حالا میاد اینور دست به یقه میشه و باید جدامون کنن و پلیس بیاد و اینا...
تا نزدیکای ماشینم صدا یارو از تو دارو خونه میومد که، ندااااریم! یاد اون خرگوشه افتادم که هر روز میرفته در داروخونه هویج بخره، بعد آخرش یارو دندوناشو میکشه، خرگوشه روز بعد میره میگه آب هویج دارین؟
پ.ن: ۱. داستان بر اساس واقعیت بود ۲. متی مازول تموم کرده بود منم از ترسم آخر از هیچجا دیگه هم نخریدم. ۳. قرض متی مازول مال تیروئیده ولی دقیقاً نمیدونم واسه چیش ۴. فکنم حجیه پلاک ماشینمو برداشت فردا بره ازم به جرم مزاحمت در محل کسب، شکایت کنه!
ناراحت بودم خندوندیم
خدا خیرت بده