ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
عاقا کار بانکى دارید سریع برید انجام بدید، بانکها به همین خلوتیه که میبینید. همه مثل من گرمشونه نشستند تو خونه...
لطفاً یکی بیاد من رو بلند کنه ببره بانک صادرات سر کوچمون کار بانکی دارم...
اینقدر گرممه که وقتی در اتاقم رو به حیاط رو باز میکنم به کل یادم میره که یکی دو ماهی هست تاربخ عابر بانک صادراتم منقضی شده.
اینجاست که شاعر میگه : پ.ن
گرما گ****م...
گرما گ****م...
گرما با این حرمش گ***م...
چوم ماری در صحرا گ***م...
پ.ن : 1- بر وزن آهنگ "تنها ماندم محمّد (اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد) اصفهانی" بخوانید...
2- شعر این آهنگ رو چند سال پیش تو دانشگاه دقیقاً به مناسبت گرمی هوا با صدای دوست خوبم محمّد (اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد) حسین به ف ا ک دادیم، یادش بخیر...
اومدم از ماشین پیاده بشم و به همکارم دست بدم که خدافظى کنیم، بعد از اینکه دست راستشو ول کردم همینجورى که سرم پائین بود و یه پام از ماشین بیرون، از شدّت خستگى و گرما، چشمم خیره به دست چپش، دستم هنوز دراز بود و ناخوداگاه منتظر بودم با اون یکى دستش هم یه بار دیگه بهم دست بده. یه لحظه فکر کردم حالا که دو تا دست میبینم حتماً باید دوبار دست بدم!
بنده خدا اونم خسته تر از من نامردى نکرد و خیلى رسمى و جدّى، بى اختیار دست چپشو از فرمون ماشین ول کرد که دوباره دست بده. خلاصه یهو در یک لمحه به این دنیاى فانى (Funny World) برگشتیم و دوتایی زدیم زیر خنده..
وقتی چیزی به ذهنم (!) میرسه تو نُت گوشیم ذخیرش میکنم که یادم نره و بعداً به رشتهی تحریر درش بیارم. چه ادبی! خلاصه دیروز صبح زود، گلاب به روتون، تو راه دست به آب، خواب و بیدار یه چیزی اومد تو ذهنم. با دست خیس رفتم تو نت گوشیم نوشتم "زنـگ وسـوسـه انـگـیـز" امّا الآن به کل یادم رفته چی تو ذهنم بوده که اینو نوشتم. لابد اضغاث احلام بوده دیگه. خودم دارم میمیرم از فضولی و کنجکاوی :-|
داستان سال کنکورم شده که نخ بسته بودم به انگشتم که یه چیزی رو یادم نره، یادم رفته بود چرا نخ بستم به انگشتم...
یادت باشه، بعضی وقتها یادمون میره که چی باید یادمون میمونده...