ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
چند وقت پیش با مهرشاد قرار گذاشتیم :
ساعت 12:00 دروازه شیراز.
اون دانشگاه صنعتی بود و من خونه. هیچکدوم هم موبایل نداشتیم. مثل دهه ی شصت. قرار شد هر کسی 10 دقیقه برای اون یکی صبر کنه...
تو راه کلّی استرس دیر رسیدن داشتم، قیافهی تک تک آدمها رو نگاه میکردم ببینم مهرشاده یا نه. بیشتر از 10 بار ساعتم رو نگاه کردم. چند بار توهّم ویبراتور موبایل زدم. چند بار دست کردم تو جیب و جَرم دنبال گوشی گشتم زنگ بزنم بگم کجایی. خلاصه وقتی دیدمش، انگار یه بار خــیــلــی سنگین از روی دوشم برداشتند. نرسیده به آخر، خــدایــا از تو ممنونم که هاتف محمول (مـوبـایـل یا همان تلقن همراه) را آفریدی و به ما هدیه کردی. چی کشیدند بنده خداها، بندگانت در دههی شصت، دههی "ما آمدیم، نبودید" پشت در...
یاد قطعهی محسن نامج و افتادم، دههی شصت...
روزی که خرید مادر کیف مدرسه
قرمز، چمدانی، کلاس اول، با کلید
روزی که سخت حل می شد اصل هندسه
دبیر همدانی، صد کاروان شهید
روزی که مُرد خواهد جان بچگی
روزی که حسرت واژه بست بر تو پای نعشگی
روزی که رفت بر باد
روزی که داد بر باد
شهر کلانی که روزی علی آباد باد
روزی که رفت از یاد
روزی که ماند در یاد
تا باد چنین باد داد و بیداد که تا باد چنین باد
روزی که خطکش تصویری شکست میان یه تنبیه
روزی که زنگ خانه ها صور اسرافیل بود گویی
روز درک تضاد، تبعیض،تفاخر، ترجیح
روز لکه ی آب شور چشمت بر غلط دیکته
روزی که رفت از یاد
روزی که ماند در یاد
شهر کلانی که باد علی آباد باد
روز حسرت یک بارفیکس در ذهن لاغر بازو
روز حسرت یک یار فیکس بودن در تیم مدرسه
روز اشاعه ی سخنان نو آموخته
روز تعریف پر هیجان فیلم هندی
روزی که رید بر تو دختر همسایه
روزی که درید پدرت را کشور همسایه
روزی که مرگ از در بسته ز پنجره تو آمد
روزی که دو کانال بود، یک به جنگ می رفت از دو واتو واتو آمد
روزی که رفت بر باد
روزی که ماند در یاد
شهر کلانی که روزی علی آباد باد
روزی که رهبر نوجوان تانک خورده بود
روزی که آستین کوتاه لگد میان گرده بود
روزی که ریش
روزی که زیر بغل پاره
روزی که یخه از فرط ایمان چرک بود
روزی که داگلاس هنوز مایکل نبود کِرک بود
روزی که رفت بر باد
روزی که ماند در یاد
شهر کلانی که روزی علی آباد باد
روزی که چمران بر پارک وی آرام خسبید
روزی که فوزیه در کربلای شد شهید
روزی که شاه رفت جمهوری یک بانده شد
روزی که تنها راه آزادی از انقلاب بود
روزی که مهتاب بود، سراب بود، سراب ناب بود
آن نوشابه که هشت ساله کنار حضرت معصومه خوردمش
مادر خریده بود، سبز بود، سون آپ بود
روزی که شهوت هنوز در حومهی شهر بود
روزی که در استعاره ی فلک قطره بحر بود
روزی دنیا تمام می شد هر هفته جمعه ها غروب
روزی که آخرین لذت گزارش هفتگی بود
روزی که رفت از یاد
روزی که ماند در یاد
شهر کلانی که روزی علی آباد باد
روزی که سرد بود، حرام شطرنج و تخته نرد بود
تنها حلال باری این رنگ و روی زرد، تنها حلال افیون و گَرد بود
روزی که یاد بزرگان، دیدار ها قلب درد بود
روزی که پایان بود، پادگان بود
تهران نبود خیابان و دشت آزادگان بود
طراحی کتولوروریتس، قدسی قاضی نور، خشم شدید برف روب فقیر
روح جهان کارگری، پله ی عبور، انگشت یخ زده ی پسر روزنامه فروش
یخ شکسته با اشاره ی انگشت، عقده به تیراژ پنج هزارتا
از آسمان میکروفون میبارید جبراً
گوساله هم یکی را بلعید سهواً
دختر بنام نل، در های و هوی شهر
در جست و جوی عدن ابد پارادایس بود
در پشت موی ریخته بر چشم برادش
یا موهای منفصل از گردن پدر بزرگ
در لای چرخ کالسکه، در لای عاج چرخ کالسکه، در لای عین عاج چرخ کالسکه، در لای چرخش عین عاج چرخ کالسکه، در لای چرخ چرخش این همه بازی روزگار
بسی رنج بردیم در این سال سی
که رنج برده باشیم فقط مرسی
واقعا حال تا کلی وقت تو کف استرسش بودم
etefaghan un moghe behtar bud ! taraf majbur bud sare vaght biyad ... ama alan chi ? momkene 1saat majbur shi montazer shi chon taraf ba gushi modam 5 min ba'd 10 min ba'd mikone