صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

سینما و ک*ن گشاد

خیلی خب بابا...

خودم اعتراف میکنم.

دلم میخواد بنویسم اما تنبلیم میشه...



مثلاً همین چند روز پیش، با یه سری از دوستام رفتیم سینما ایران تو چهارباغ عباسی. خوب یادمه که سه شنبه بود، چون بلیطش نیم بها بود ( خودتون اصفهانی هستید، سه شنبه هم روز خداست خب! ). بعدش میخواستم بیام بنویسم که :


اسم فیلمش "آدم کش" بود! حتی ارزش یه بار دیدن رو هم نداشت. آخرشم نفهمیدیم این مهندسه چه جوری یهو افتاد پشت میله های زندان. اونش هیچی، خیلی وقت بود سینما نرفته بودم. خدایی خیلی خوشحالم که قبل از مرگم تونستم یه بار دیگه سینماهای ایران رو از نزدیک ببینم. همه چیش در سطح آدمایی هست که میرند سینما. ( البته دور از جون اون دسته از عزیزانی که درد بی مکانی میرند سینما! ). حتی پرده ی سینما هم مثل خود آدما چرک بود. باور کن، نشون دادم به ابولفظل ( پرده ی سینما رو ).


یه تیکه از فیلم خیلی جدی چشمامو ریز کرده بودم و با اخم دستم زیر چونم بود، عین اینا که یه صد ساله کار گردانند، داشتم جنتلمنگانه با دید انتقادی به فیلم نگاه میکردم که یهو دیدم سینما شلوغ پلوغ شد.


صدای خنده و هـــُــو و وای و وُویــــــی و جـــیــــغ و داد و آه و اُوه و...


حالا چی شده؟ همون مهندسه که بعداً رفت زندان، پتو رو کشیده رو اون دختره که یکی از رگ های بدنش کوتاهه! قیافه ی من حالا توصیف داره : چشمام گرد شده بود، نیشم تا بنا گوشام باز، اینجوری گردن دراز میکردم و کلّه به این سمت و اون سمت میچرخوندم و ملت رو نگاه میکردم! یعنی شرط میبندم اگه با اون قیافه منو اونجا میدید فکر میکردید من از همه خوشحال ترم. به یزدان که فکر کردم مهندسه ف ل ا ن ش رو کشیده رو ب ی س ا ن دختره که ملّت اینقدر کف کردند...


اما تنبلیم شد و این کار رو نکردم! 

نظرات 4 + ارسال نظر
رها شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:42 ب.ظ http://www.rada.blogsky.com

اوکی! چون نخواستی نظر نمی دم!

[ بدون نام ] شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:55 ب.ظ

ادمای سانس اون روز سینما هر چقدر هم که چرک بوده باشن از اون ریشای چرب و چیلی تو و اون پلیور توسی کهنت بهتر بودن.جالب قضیه اینجاست که تو به این خزی از اون یه دختر و ۴تا پسر همرات بهتر بودی
ببین دیگه اونا چی بودن.

کلک معلومه جزو اون دسته از آدمایی که واسه پتو ذوق کردند ها! آخه من گفتم دور از جون اونایی که درد بی مکانی میرند سینما...
اما خودمونیم، خیلی تو کفمیا :دی

نینو! دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ق.ظ

پدرام مگه اینو ضبط نکرده بودی؟چرا فایلشو نذاشتی!؟

بعدم اینگکه به این که که ما که کامنت گذاشته بگو ؛باااااشه؛
اینقد تو کفی که اون روز فک کنم تموم حرکات تورو حفظ کرده بعدم اومده اینجا بلاگ خونده ... آخه در به در.. تو و امثال تو دستون به گوشت نمیرسه میرید گه خوری می کنید ..

من عذر میخوام پدرام ..اما حقش بود!

نینو تو خون خودتو آلوده نکن عزیزم!

نینو! دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:21 ق.ظ

من یکم مشکل تایپ داشتم ببخشید.. عصبی که میشم ..اینجوری میشه!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد