صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

شُرت و شرط

بچه که بودم، وقتی لباسی، کفشی، چیزیم پاره می‌شد مامانم می‌گفت بذار تو کوه و صحرا بپوش. امروز دیدم درز شرتم پاره شده، اومدم بندازمش تو سطل آشغال ناخوداگاه تو ذهنم اومد بذارم تو کوه بپوشمش!

شوخی شهرستانی

آقا من شدیداً ازین حرکت شهرستانی کیک تولّد مالیدن تو صورتِ متولی (بر وزن متوفی به معنی کسی که تولدشه) متنفرم! گفتم حواستون باشه یه وقت ازین شوخی شهرستانیا با من نکنید تو توّلد که یهو هلیکوپتری میام وسط صورتتون، خون و خون ریزی...

بی‌خوابی

اگر خواستید آهنگ رو دانلود کنید از اینجا می‌تونید این کارو بکنید!

تفریح

روزائی که دو یا چند تا برنامه تفریحی با هم همزمان اوکی می‌شه دوست دارم بشینم تو خونه پا لپ‌تاپم فیلم نگا کنم انقدر که لجم می‌گیره از کائنات!

پیتبول در وردکاپ 2014

منو ببندی و با دمپائی و شلنگ وسط حیاط بزنی، با این تیپی که آقای #پیتبول (فامیلشونم فراموش کردم) تو افتتاحیه Worldcup2014 برزیل حضور به هم رسوند، به شوخی جواد پارتی هم نمی‌رم! مرتیکه کَچَل کُپُل از تو دوپوشی انباری خونشون یه شلوار سفید پاچه آب رفته از دوران طفولتش پیدا کرده برداشته پاش کرده، تا زیر پستوناش هم کشیده بالا که فاقش رفته لا درز ک*نش، تیشرت زردِ رنگ رفتش رو هم گذاشته تو شلوار! یه جفت کفش ازین قایقی‌ها که خز و خیل‌ها بدون جوراب می‌پوشند هم پاش کرده با اعتماد به سقف کامل با جنیفر لوپز و اون یکی که نمیشناسمش جلو چند میلیار آدم Ola Ola را انداخته واسه من! یه کمربندی، ساسپندری چیزی می‌بستی لااقل. خدا وکیلی، جان عزیزتون، این تو خیابون پشت سرتون راه بیفته زنگ نمی‌زنید پلیس 110 بگید یه مورد مشکوک داره منو تعقیب می‌کنه؟ حالا پیتبول میاد کامنت می‌ذاره: "فرق من و تو همینه دیگه" می‌**نه بهمون جلو همه ضایعمون می‌کنه! آقا خیلی هم خوبه، دم شما گرم جناب پیتبول...


عکس یادگاری با دکتر ناوی

دیروز قصد داشتم بعد از یه ترم پر بار و سنگین با دکتر کیوان ناوی، استاد تمام دانشگاه شهید بهشتی تهران، یه عکس یادگاری بگیرم و بذارم اینساگرام و فیسبوک، و زیرش بنویسم یکی از افتخارات من در دوران تحصیلم در دانشگاه شهید بهشتی این بود که با دکتر کیوان ناوی کلاس داشتم و خیلی ازش چیز یاد گرفتم و ازین حرفای کلیشه‌ای... 


ولی وقتی بهش گفتم دکتر یه عکس با هم بگیریم، حرفش با دختر متاهل‌های کلاس راجع به فواید ازدواج رو قط کرد و گفت: "اوّلا الآن وقت ندارم بیا دفترم، ثانیاً با این لباس می‌خوای با من عکس بگیری؟ برو یه چیز بهتر بپوش، بعد بیا!" چی تنم بود؟ یه تی‌شرت سفید آدیداس و یه شلوار سرمه‌ای با یه جفت کفش آل‌استار خاکستری! یه تیپ خیلی میانگین، در حدی که از دم در راهم دادن تو! و ازونجائی که من خودم آدم شوخ طبعی هستم و فرق جدّی و شوخی رو خیلی خوب تشخیص می‌دم، دیروز دکتر ناوی ازین جدّی‌تر نمی‌تونست باشه. نمیشه قضاوت کرد، احتمالاً تیپ خوب رو فقط پیرهن مردونه و شلوار پارچه‌ای و کفش طبی می‌دونه که این حرف رو به من زده! چون هیچوقت با لباس دیگه‌ای ندیدمش. لابد حس سوپر استار بودن بهش دست داده که یکی خواسته وسط لاسیدنش، باهاش عکس بگیره و حول شده جلو ۴ نفر نتونسته احساسات خودشو کنترل کنه. فکر کنم اگه موتور سوار بود جلو دخترا تک چرخ میزد. شایدم سوت بُلبُلی...


از این داستان عکس و لباس که بگذریم، وقتی تعریف دکتر ناوی رو از موفقیت شنیدم، کل اون بتی که تو ذهنم ازش ساخته بودم مث پشم فرو ریخت و نمیدونستم واسه خودم متأسف باشم یا اون یا دختر چادری‌های دورش. موفقیت در زندگی رو فقط ازدواج می‌دونه، و نمی‌دونید این دخترا (زن‌ها) با چه شوق و ذوقی دورش از شوهراشون و اینکه هم درس می‌خونند و هم شوهر داری می‌کنند، واسه دکتر تعریف می‌کردند و دکتر نیشش تا پشت سرش باز :-| فقط  جای شکرش باقیه که نگرفت دونه دونه ماچشون کنه! در حدی که که یه لحظه حس کردم شوهر داشتن نمره هم داره و گفتم استاد شوهر من هم پائین منتظره، با اجازتون من برم...


نتیجه اینکه، یه نفر میتونه تحصیلات و سواد بالا داشته باشه، حتّی به اسم خودش مدار داشته باشه ولی از شعور اجتماعی بی بهره باشه. از کسی که کل عمرشو تو کتاب و مقاله و جزوه بوده انتظار بیشتر از این نباید داشت. ندیده بیچاره! احتمالاً فرصت نداشته از مسیر‌های دیگه هم پیشرفت کنه و مهارت‌های اجتماعیش رو هم تقویت کنه. یه نفر میتونه تو دانشگاه دکتر باشه ولی بیرون از محیط آکادمیک یه بیشعور اجتماعی. احتمالاً تو زندگی شخصیش مشکلاتی داشته یا داره که به من (و هیچکس دیگه) مربوط نیست، فقط کاش دانشگاه بزرگی مثل شهید بهشتی، علاوه بر سطح تحصیلات و سلامت جسمی، از سلامت روحی و جنسی مدرسین و اساتیدش هم مطمئن میشد.