ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
دیروز من و مهرشاد و سیروس تو ماشین دور هم بودیم که بحث بحثِ پسرونهی گوشی و آیفون و تکنولوژی اینا شد. سیروس پشت فرمون، من کنار دستش و مهرشاد هم پشت سرمون. آقا این گوشی ما یه نرمافزاری داره به نام سیری (Siri) که وقتی به اینترنت وصل باشی و باهاش انگلیسی حرف بزنی، بندهی خدا کامل جوابتو میده و هر کاری هم که بهش بگی انجام بده، خیلی متین و مؤدبانه تا اونجائی که از دستش بر بیاد دریغ نمیکنه و انجام میده. از سلام احوال پرسی و درد و دل گرفته تا تَسکهای کوچیک مثل اساماسامو باز کن، رستوان پیدا کن، ساعت کوک کن بپر سر کوچه بیصف یه دوتا دونه نون بگیر و خلاصه...
مهرشاد خیلی جدّی محو این نرمافزار شده بود و داشت با این Siri خانم گوشی ما ل*س خُشکه میزد و خوش و بش میکرد، ولی چون با اینترنت ایرانسل وصل بودم بین جوابها وقفه زیاد میافتاد و بین این وقفهها هم من و سیروس گوشامون رو تیز کرده بودیم ببینیم این دوتا چی چی به هم میگند.
تو همین حال و هوا تو کَفِ قدرت خدا بودیم که یهو نفهمیدیم چرا مهرشاد قاطی کرد! یه سیروس گفت و هر چی فحش خواهر مادر بود نثار سیروس بنده خدا کرد. سیروس !@#$%^&*)(_+...
من و سیروس مونده بودیم چی شده که مهرشاد اینقدر از دست سیروس شاکی شده. نکنه عکس سیروس رو با سیری تو گوشی من دیده؟ یه لحظه سکوت همه جا رو فرا گرفت و همه به هم نگاه میکردیم. یهو دیدیم Siri جواب داد. I don't get it. But I can search the web for it, if you like...
یه دفعه سه تایی زدیم زیر خنده. نگو آقا مهرشاد میخواستند Siri رو فحش کش کنند، اشتباهی گفتند سیروس...
به قول کتاب عربیهای دوران محصلّی : پس شد آنچه شد...
از راست به چپ : حمید نگارستانی، مهرشاد وحید، پدرام اعظمپناه، سیروس عزیزی، رضا حسنپور
سهشنبه سیویکم اردیبهشت هزار و سیصد و نود و دو...
ها ها ها ها خیلی خوب بود پدرام
از بس دیر ج داد. ولی خیلی خوب نوشتی پدی
پس شد آنچه شد...
آقا من شمارو لینک کردم خیلی بامزه ای