صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

بذار باشه، یادگاری...

هیچ عکسی رو، هیچوقت پاک نکن. اون لحظه هیچوقت دیگه تکرار نمی‌شه! هیچوقت...

وقتی پول مهم می‌شود!

اون : پـدرام، دختره پرشیا سوار بوده، فروخته زانتیا خریده. حالا می‌خواد زانتیا رو رَد کنه بره یه سونوتا نیو برداره! داداشش پرادو دودر داره، مامانش هم مورانو زیر پاشه!

من : می‌گم، اینطور که تو می‌گی لابد باباش سفینه سواره...

واج آرائی خ

من در جواب مامانم که گفته بود بذار واست جوجه کباب درست کنم!
برنجش به خدا خیلی خوبه خب خالی خالی میخورم...
واج آرایی خ رو داشتی؟

مرد و زن

مردانگی فقط یک صفتِ...


برتری هم نسبی! به نظر من مقایسه‌ی این دو جنس (مرد و زن) با هم اشتباست.

مثل اینکه بگی یک کیلو هندوانه بیتره یا یک متر پارچه...


زنان ونوسی، مردان مریخی رو بخون! دنیای این دوتا با هم متفاوتِ!

شیرینی

مکالمه دو بد اصفهانی خسیس :

 من : خب به سلامتی کی عمل می‌کنی؟
 اون : بیستم!
 من : ایول شیرینی یادت نره!
 اون : خب به سلامتی تو کی خدمتت تموم میشه؟
 من : سی‌ویکم
 اون : ایول شیرینی یادت نره!
 من : شیرینی عمل تو به شیرینی خدمت من در...
 اون : :-| خب باشه...


پ.ن : این مکالمه بین من و پارسا توانگریان، یکی از قدیمی‌ترین و بهترین دوستام، با اندکی دخل و تصرف صورت گرفت! البته آخرش اینجوری تموم شد که :


مث مرد هر دو تامون شیرینی می‌دیم...

یک ملّت منتظرند آبش بیاد زاینده‌رود...

ما بعد از حجّت بن حسن، منتظرین آب زاینده‌رودیم...

انقدر داستان بی آبی کویر زانده‌جوب جنجالی شده که وقتی توGoogle Image سرچ کنی "زاینده‌رود" عکس‌های خشکش بیشتر از عکس‌های خیسش نتیجه می‌شه. امتحان کنید...

شنا ممنوع، چرای گوسفندان وسط علفزار زاینده‌دشت، قایق‌های به گل نشسته، پایه‌های ریخته‌ی پل‌ها، قدم زدن آدم‌ها روی ترک‌های کویر زاینده‌جوب، ماهی‌های درحال جون کندن در گند آب‌های در حال خشک شدن...

مگه اصفهان بجز Mardavij Pigeon Tower (برج کبوتر مرداویج) و زاینده‌رود دیگه چی داره؟ نمی‌دونیمم کی آبش می‌رسه به این حوالی که کارناوال شادی راه بندازیم! با ماهی قرمزهای سر سفره‌های هفت‌سینمون بریم استقبال. البته راه‌های کشتن ماهی قرمز فراوونه، ولی حالا به عنوان قربانی، به امید آب‌دار موندن رودخونمون، فکر بدی نیست. بهتر از اینه که خودش اتوماتیک وار بمیره..

نو دیسیژن...

از این به بعد تصمیم گرفتم جواب کامنت‌هایی (نظراتی) که خواننده‌هام توی وبلاگم می‌ذارند رو بدم...
چند وقتی هست جمله‌ی "نظرات شما اصلاً مهم نیست" رو برداشتم! اینم یه قدم دیگه در راه بازدید کنندگان محترم...

چشمها را باید شست...

پرستو، پروانه، نرگس!...


اسم هرچی گل و گیاه و جَک و جونوره می‌ذارند رو دخترا، بعد که بهشون می‌گی حیوون بهشون بر می‌خوره...


چرا طوطی نه؟ مَلخ نه؟ شَب‌بو نه؟


پ.ن: یه لحظه حس سهراب سپری بودن بهم دست داد. :دی! چشمها را باید شست جور دیگر باید دید...


من نمی دانم که چرا می گویند:

اسب حیوان نجیبی است

و کبوتر زیباست

و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست

گل شبدر چه کم از لالهء قرمز دارد

چشمها را باید شست

جور دیگر باید دید

واژه ها را باید شست

واژه باید خود باد،

واژه باید خود باران باشد


13 روز و 9 ساعت و 8 دقیقه مانده تا پایان خدمت سربازی پدرام اعظم پناه

باورم نمیشه...

13 روز و 9 ساعت و 25 دقیقه مانده تا پایان خدمت سربازی پدرام اعظم پناه

خدا خر را دید و شاخ نداد...

یه ماشینِ دنده اُتوماتیک هم نداریم بتونیم در حین رانندگی به دوست‌دخترمون ور بریم...