صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

مرخصی راه دور

اگه مرخصی این سریِ من از شانزده روز به سی روز افزایش پیدا میکرد، من رو باید گوشه‌ی جوب جمع میکردند. یعنی در این حد...


چهارده مهر سال هزار و سیصد و نود و یک - یک آبان هزار و سیصد و نود و یک

مخاطب خیلی خاص کیست؟

پُست‌های بعضی‌ها رو که می‌خونی نمیدونی حسادت کنی؟ لایک کنی؟ کامنت بذاری؟ از کنارش بگذری؟ به خودت بگیری؟ باش جمله بسازی؟ چی‌کار کنی؟


عین این مرفّهین بی درد، آخر عمری اینم شده دغدغه واسه ما...

پدرسگ

- پــــــدَسّــگـــــــ!

- بـــا کــی بودی؟

- صدام. صــدام...

آزاد، گرفتار

وقتی من آزاد بودم اون گرفتار بود...

وقتی اون آزاد شد من گرفتار شدم!


الآن که جفتمون آزادیم، اونقدر دوست معمولی بودیم که دیگه حس و حالی واسه گرفتاری نیست...

نمی‌شـود، نـشد...

من همش تو و تو...


یـک دسـتـت بر صورت من و دست دگرت، روی صـفحه کـلـیـد گـوشـی

یــک چـشـمـت سـوی مـن و چـشـم دگـرت روی نـمـایـشـگـر گـوشـی

نیم کره‌ی راست مغزت درگیر من و سمت چپی سوار بر امواج گوشی

یــک گــوشــت تــوهــم حــرف هـــای مــن و دیـــگــری از مــوزیــک پــر


نمی‌شـود، نـشد...

نمیخواهی بشود...