ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
فکر کنم که یک بار نوشتم، ولی حتی اگه یه بار دیگه هم نوشته باشم دوباره مینویسم چون هنوز هیچیزی تغییر نکرده.
هر روز صبح ساعت پنج به امید خواب بعد از ظهر از خواب پا میشم. همین الآن هیچی تو مغزم نیست جز اینکه ساعت 3 برسم خونه نهار رو بخورم، فیسبوکم رو چک کنم، گوشیمو خاموش کنم بخوابم تا هر وقت بیدار شدم. البته نا گفته نمونه، خواب تو ماشینم هست. خوش شانس باشم تو پادگان هم میشه یکی دو ساعتی خوابید. خواب، خواب، خـــوابــــ...
اون زمان که میخوندیم "وقتی که ما میخوابیم، آقا پلیسه بیداره / ما خواب خوش میبینیم / پلیس فکر شکاره" نمیدونستیم این آقا پلیسه بد بخت که به اجبار بیداره، یا نگهبانه، یا گشت یا آمادهای چیزی
پ.ن :
شبا که ما می خوابیم
آقا پلیسه بیداره
ما خوابه خوش می بینیم
پلیس فکر شکاره
آقا پلیسه زرنگه
دستبند به دزد می بنده
ما پلیس رو دوست داریم
بهش احترام می ذاریم