صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

اشعار تلو (اردوگاه)

اینا تراوشات فکری شهاب سعیدی سر پُستِ که شب قبل از تلو تراویده و تِلومون (اردوگاه تلو) رو ساخت دیگه. ممکنه واسه شمایی که خواننده هستید جذابیتی نداشته باشه امّا واسه 108 نفری که تو گروهان ما بودند چرا. مینویسمش که در نسخ محفوظ بماند!


اسناد و فیلمای خوندن این دوتا شعر هم موجوده!... بـــــگـــَـــم؟ مـــیـــگــــــمـــــــا...


شعر اوّل


1390/11/08 شب قبل از تلو

ریتم --> بیا که بریم به مزار، ملا ممّد جان...


ما میریم به تلو با این اتوبوس          با ستواندو استادی، ما شده ایم دوست (*2)


ما 522، میریم به تلو (*2)


ما 522 توی این تلو          همه نمره ها رو ما، میکنیم درو (*2)


ما 522، میریم به تلو (*2)


فرمانده بیاتی، مرد با شرف          همه ی تیرارو ما، میزنیم هدف (*2)

(چــیــه؟ چــرا ایــنــجــوری نــگاه میــکنــی؟ خ**ه مــالــی که شــاخ و دُم نــداره کــه!...)


ما 522، میریم به تلو (*2)




شعر دوّم


1390/11/08 شب قبل از تلو

ریتم --> عمله دسته دسته


تلو خمپاره داره.

تلو فرمانده داره.

تلو با برف و سرما،

همش خاطره دارهِ...


دیگه نمیایم، دیگه نمیایم، دیگه نمیایم به تلو (*2)


به دنبالم آوردم نفت و کبریـــت، ولی فایده نداره

آوردم 4تا جوراب و دوتا کـــُــــت، ولی فایده نداره


تلو خاطره داره.

تلو گرما نداره.

تلو با همه خوبیش،

سرت کلا میذارهِ...


دیگه نمیایم، دیگه نمیایم، دیگه نمیایم به تلو (*2)

نظرات 1 + ارسال نظر
سمی یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ب.ظ

شهاب سعیدی دوست صمیمی خدمت بود؟ بچه با استعدادی بوده یه چیزایی رو سیو کرده تو این دوران

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد