گفتا من آن ترنجم کاندر جهـان نگنـجم
گفتم به از ترنجی لیکـن به دست نـایی
گفتا تـو از کجایی که آشفته می نمایی
گفتـم منـم غریـبی از شهـر آشنـایـی
گفتا سر چـه داری کـز سـر خـبر نداری
گفتـم بـر آسـتانت دارم ســر گـدایی
گفتا بـه دلربایی مـا را چگونه دیدی
گفـتم چو خرمنی گـل در بزم دلربـایی
پدرام اعظم پناه Pedram Azampanah
گفتم که بوی زلفت گمراه عالـمم کـرد
گفـتا اگر بدانی هــم اوت رهـبر آیـد
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پـرور آید...
بابا ادمو پشیمون می کنی واسه نظر دادن....
در جهان نگنجی...........
کار گل زار شود چون تو به گلزار آیی............
عاشقان کشتگان معشوقند
چه بچگی های خوبی
پسر دایی،من عوض شدم!
اون پدرامی که تو میشناختی یکی دو ساله مرده...
من بچه های مدیریتم از برقیا متنفرم (با فریاد)
bah bah bah
salam pedram ehsanam modiriat kheili jalebe namju yade hafez mindazatet?
ye hafte khande mehmune man
من نمیدونم مدیریت یا برق چه ربطی به من داره آخه؟
تو خاکسپاری پدی قبلی شر کت داشتم .
اما روزگار مجال نداد که تو هفته و ُسالش هم شر کت داشته باشم تا به این باور برسم که واقعا مرده .
آره دیگه...
هر جا آدم کم میاره باید بذاره تقصیر زمونه و روزگار و تقدیر و سرنوشت و قسمت و اینا...
وگرنه میپکه :دی
( همش چرنده )
واقعا این تویی چقدر با الانت فرق داره چقدر عوض شدی ولی خوشگل تر شدی
یادت باشه دیگه از مردن حرف نزنی که ناراحت میشم باشه؟
دی دی دی: قوزمیت