ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
دیشب با اون رفیق کثافتم بعد از چند ماه دوباره رفتیم چاه حج میرزا.وارد چای خونه که شدیم دیدیم همه نشستند دارند چایی میخورند.با یه لحن کاملاً نا امید پرسیدم : " داداش ببخشید ، قلیون هم میدید؟"
دیدم یارو پیر مرده چشماش یه برقی زد و اینور اونورش رو نگاه کرد و همین جوری که داشت قلیون کم دود هکوم خودشو پک میزد ، با اشاره ی کله گفت آره.یه نگاهی به اون دوست کثافتم کردم و گفتم بیا میگه داریم.خلاصه نشستیم به امید این که یکی بیاد سفارش بگیره.بعد از 4 - 5 دقیقه یه یارو پسر جوونه به دو تا لیوان چایی نبات اومد سراغمون.چاییها رو گذاشت رو میز و آروم گفت : " چاییاتون رو بخورید تا بتون بگم!" ما یه نگاهی به هم کردیم و چایی ه رو تا ته سر کشیدیم.کم کم داشت حیجانی میشد.پسر جوونه به اوستاش یه چیزی و گفت و دوباره اومد سراغ من و اون دوست کثافتم.گفت 2500 تومن بدید و دنبال من بیاید...
اون دوست کثافتم در آورد 2500 تومن یه جوری که بقیه نبینند گذاشت کف دست یارو.یارو را افتاد و ما هم پشت سرش.تو تاریکی یه چند متری بیشتر راه نرفته بودیم که یارو جوونه اشاره کرد به یه در کوچیک و گفت : " این تو... " من جلو رفتم و اون رفیق کثافتم هم پشت سر من اومد اما جوونه خودش نیومد. ( تو یه راهروی 100 - 150 متری تاریک داشتیم به جلو میرفتیم که یه دفعه دیدم صدای داد اون دوست کثافتم بلند شد و خون از گردنش پاشید به در رو دیوار ) اینا که تو پرانتزه رو دروغ گفتم! عین بچه آدم ازون در رفتیم تو دیدیم ایول بابا... یه ملت نشستند دور هم دارند دزدکی قلیون میکشند.
خلاصه کلی حال کردیم.یه جورایی حس خفن بودن،مهم بودم،مافیا بودن و ازین حسای ***ی بهمون دست داده بود :دی
خنده دار بود ُ اون تیکه مه خون پاشید از گردنم!!لول
اون دوست کثفتت اسمش چیه؟ راستی این چای خونه کجاست؟ مام می تونیم بیایم؟
توی راهرو :
( همین طور که داشت می رفت جلو به یک دره رسید ، یهو از آسمون هلی کوپترها با پروژکتورهای نورانی زمینو روشن کردند،از نردبانو اومدن ÷ایین محاصره مون کردن ، یهو پدرام کلتشو کشید بیرون شروع کرد ، تک تک رنجرا را کشتن همین طور که رفتیم جلو تر دیدم یدونه غول وایساده ، غولو که کشتیم دیدیم یدونه قلیون گذاشتم اونجا ، من رفتم تند تند پک زدن به قلیون ، که چاق شه! یهو دیدم 100 تا ماشین از پشت گذاشتن دنبالمون ، قلیونو گرفتن تو بقلمو شروع گردم دویدن ، در حین دویدن بودیم که پدرام گفت : هو کثافت بده 2-3 تا پک هم ما بزنیم ، دادم سر قلیونو پدارم ، شروع کرد کام گرفتن،داشت با تیر ماشینا را میزدو دود حلقه می کرد ، که دیدم یدونه از حلقه های دودی کله راهو گرفته و ماشینا نمی تونن بیان جلوتر ، آدما از ماشین پیاده شدن و داشتن با تبر و توپ و تفنگ حلقه را شکوندن که ، من از اون دور داد زدم... شماها باختین!!!
خیلی باحالی کثافت!
دوست کثافتتم مث خودت ...
در و تخته جور شدن...