ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
دیروز خوشحال و خندون داشتم آماده میشدم که فردا ( یعنی امروز ) برم مدرسه.رفتم دوتا دفتر خریدم و مداد و پاکن و اینا آماده کردم که صبح اگه حالشو نداشتم الکی معطل نشم! خلاصه رفتم جیش کردم و مسواکمم زدم که زود بخوابم که صبح زود بیدار شم که دیر نرسم مدرسه خانوممون دعوام کنه.خلاصه بچه کلی شوق و ذوق اول مهر روداشت...
اومدم تو نت که یه آف بچکم و برم بخوابم دیدم یکی از هم کلاسیام آنه!حالا من که فکر میکردم فردا شنبست یه کم که چتیدیم تازه دو زاریم افتاد که ای بابا فردا یک شنبست و من اصلاْ یکشنبه ها کلاس بر نداشتم.بعد از چت هم با خیال تخت گرفتم خوابیدم تا فرداش ساعت ۱۱:۳۰...
بعدش یکی دیگه از هم کلاسی هام ساعت ۹ و اینجورا،زنگ زد پرسید کلاس گسسته چه روزایی و چه ساعتیه؟ منم که خواب و بیدار بودم با خیال راحت گفتم امروز که نیست، حالا بیدار شدم خودم بهت زنگ میزنم میگم میگم! ساعت ۱۱:۳۰ که از خواب پاشدم ، تا اومد چشممام باز شه شده بود ۱۲:۳۰.همون موقع بود که رفتم سر برگه ی انتخاب واحد هام دیدم اون تو نوشته کلاس گسسته یکشنبه ها ساعت ۱۱ تا ۱۵ با خانم فلانی...
حالا رو چه حسابی من فکر کردم امروز شنبست رو دیگه نمیدونم ، فکر کنم به خاطر این بود که جمعه کاملاْ در حالت منگی به سر میبردم...
خلاصــــــه اینم از اول مهر امسال ما.یادش به خیر، مهر پارسال حتی فرصت نکردم یه «خالی» این تو بنویسم!...
آخیییییییییییی.
تو چرا به حرف اون همکلاست که آن بود اعتماد کردی؟؟؟!!!
خوب یه نگاه به برنامت میکردیو لالا میکردی!!!
:دی