ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
به زودی دهانت را میبویم مبادا گفته باشی دوستت دارم!
مگر نمیدانی دوست داشتن جرم است؟ آن هم دوست داشتن آدم نمایی حیوان صفت مثل من،مثل ما. مگر کسی به تو خاطر نشان نکرده بود که ای پاک سیرت برای من هم دوست داشتن گناهیست نا بخشودنی؟ اگر بدانی، گناه کاری و از تو بد شان می آید.ندان تا من تو را آن گونه که مرا دانا کرده اند، دانایت کنم مثل پدرم آدم که امروز انسانش میخوانند. میدانم که گفته اند اما تو ساده لوح،هنوز هم بر باور خود مانده ای و ذهنت تک سلّولیست و خواهد ماند!
اما ای انسان بدان تو تنهایی و تنها خواهی ماند! تنهایی در خون توست، با آن زائیده و بزرگ شده ای. گر چه هنوز ابتدای راه است ولی تا انتها تنهایی توشه ی تو وشماست. پس چرا انتظار با تو بودن از من داری؟ دور شو! دهانت بوی دوستت دارم میدهد! اشتباه نکن، من انسان نیستم.کلمه محدود است.حرف من خلاف مانند من ها حد ندارد اگر شما انسانید من نیستم و اگر شما نیستید من هستم.
شاید تو هم آدم نمایی حیوان صفت بیش نیستی؟ شاید تو هم میدانی که تنها خواهی مُرد.شاید شما هم دستتان بوی گل میدهد! اگر این چنین باشد،باشد! دوستم بدار اما قول بده که تا آخر همین کثافتی که هستی باشی و دگرگون نشوی.
نمیدانم نیستی ولی من از انسان ها بیزارم.من از گل بیزارم. من قانون شکنی زد ارزش و دیو صفت هستم در لباسی زیبا که دستم بوی گل از ساقه چیده شده میدهد اما به خدا هنوز پرپر نیست.دستانم به این بو عادت کرده اند! دستم بوی ذهن پاک،بوی ارزش،بوی قانون میدهند.
درونم از نزدیک پیدا نیست،دور بایست! منتظر بمان،شاید من جرئت کردم به نزدیکت بیایم.ترسم از جسمت نیست از گذشته میترسم! آینده روشن است نه با آن نوری که در ذهن شماست نه آن باریکه راه مستقیم،نورش از خودم مانده،از حقیقت، از واقعیت،از آنچه که میبینم، نه از آن چه که از کودکی به شما خورانده اند.
افشا سازی افکار درونم و نشر آنها در این خلوتِ روزی شلوغ برای شما انسانها، مانند مشورتِ سیب با چاقو در باره ی دونیم شدن است، اما دو نیم شدن همیشه بد نیست.اگر بد بود بر سرِ زبان ها نمیافتاد...« مانند سیبی که از وسط به دو نیمش کردند».
اما مگر هر آنچه بر سر زبان هاست نیکوست؟ برای تو ای انسان دونیم شدن سیب زیبا و شباهت یک نیم به دیگری بس شگفت است.اما آیا به سیب می اندیشی؟ چه کسی به فکر من است؟ من پسرکی انسان نمایِ حیوان صفتِ پدرام نام! مهم نیست. مهم حقیقت است.مهم این است که شما ای انسانها هنوز تنهائید.چون من با شما نیستم،چون من می اندیشم نه آن گونه که تو! اما من تنها نیستم چون خودم رادارم! هر گاه خودم نباشم من هم نیستم پس تا پایان با خودم تنها نیستم.
به زودی میآیم با دستی پر از گلهای از ساقه چیده شده. میآیم که دهانت را ببویم مبادا گفته باشی دوستت دارم...
نوشتت فوق العاده قوی بود
. . .
ما تنها هستیم تا آخر حتی با خودمون
و بنظرم با خودمون تنها تریم تا بی خودمون
موفق باشی پدرام جون
mmmmmmmmmmmm! :-?
تو فوق العاده ای پسر
عکست اینجا خیلی با حال شده!بذارش تو ۳۶۰
دوستت ندارم...
غلت کردی که اسم من برات مهم نیست ...
اگر بخوای با من دوست بشی نمی خواهی اسم مرا بدانی ...
خیلی دوست دارم
i love you