ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
من امشب ابر پر بارم
و اینسان
بر مزار خویش میبارم
کجایی ؟؟
ای کلامت نغز
فکرت باز
دستت پاک
تو را در خواب دیدم سخت بیماری
و ناپاکی رگ دست تو را می زد به چالاکی
در آن رویا
به من گفتند کامشب تیر باران میشود مهتاب
وتاریکی کشد نعش تو را بر دوش
خبر بس شوم بود و تلخ
غم عالم
چو کوهی گشت و بر روی دلم افتاد
نفس در سینه تنگی کرد
دلم لرزید
تو را دیدم که با طنزی حکیمانه شراب لحظه ها را نوش میکردی
و بی تردید و با لبخند
پیام آخرین دم را به گوش باد می خواندی
کجایی ای مسیحا دم
که جان مرده ام را زنده گردانی
و خارستان عمرم را کنی جنگل
ودل
این قیرگون آیینه را خورشید گردانی
من امشب ابر پر بارم
و بر سنگ مزار خویش میبارم
وتو
ای آسمانت آبی و روشن
مرا گاهی بدینسان دیده ای غمگین
مرا اینگونه هرگز دیده ای رنجور
من اینک پای تا سر درد جانکاهم
غمم
آهم
چه باید کرد ؟؟
چه باید گفت؟؟
زبان شعر هم گنگ است
وگرنه شعری می ساختم غمناک
که مرغ و سنگ و ماهی را کند دلتنگ
که جان ابری شود انبوه و در یک آن کویر تن شود سیراب
سیاهی گر تورا بلعید
اجاقش کور بادو جایگاهش گور
الا ای خوب
ای کمیاب
در این دریای پر گرداب بی پایان
مرا
دریاب.
ایول شعر و شاعری ...
بابا بی خیاااااااااااااااااال
خیلی باحال بود